مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

عجب بالا و پایین داره دنیا(تهران)

سلام

مدل محل کار من اینجوریه که اگر تمام حاشیه های کاری را کنار بگذاری، و فقط تمرکزت روی خود کار باشه، حداقل هر هفته یک بحران خیلی جدی پیش میاد، بحران که میگم واقعا با مفهوم بحرانه و اصلا منظورم مشکلات روتین کار نیست. به خاطر  جدیدترین داستان ایجاد شده که از دیروز حدود ساعت ۸:۳۰شروع شده ، امروز ساعت ۷صبخ باید بیمارستان شهدای تجریش می‌بودم و بعد از آن ساعت ۱۰:۳۰صبح یک بیمارستان توی دروازه غار (بین نازی آباد و آباد و خزانه)و ساعت ۱۳:۰۰یک‌ جایی توی شهر ری و بعد از اون به شرط حیات، باید برگردم سعادت اباد، دفتر. 

برای تسریع کار از تجریش تا این انتهای جنوب با مترو اومدیم و از مترو یکی از بهترین لحظه های زندگیم را تجربه های زندگیم را تا بیمارستان تجربه کردم، چکار کردم؟ به علت کمبود وقت ، سوار موتور شدم، باورتون میشه؟

تمام مدتی که درایور عزیز موتور سوار، خیابانها را خلاف می‌رفت و مطلقا قانونی را رعایت نمی‌کرد و من موهایم به خاطر سرعت موتور پریشان در هوا بود، به این فکر میکردم که من، مریم، واقعا این منم، روی موتور ؟مسیولیت من توی شرکت اطمینان از اجرای قانون و الزامات هست و امروز روی موتور گند زدم به تمام اعتبارخودم.

تا حالا پیش نیومده بود که به فاصله یک ساعت از اون بالا بالاها برسم به این پایین پایینها، خیلی چیزها سرجای‌ خودش نیست، حتی توی بیمارستان؟

فعلا

نظرات 1 + ارسال نظر
عابر چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت 15:35

تا حالا تجربه اش رو نداشتم، به نظرم کار ترسناکی میاد ، آدرنالین احتمالا ترشح نمیشده پمپاژ میشده

تجربه کنید، بسیار هیجان انگیز و البته خطرناک هست

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.