مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

جایی میان ابرها

سلام

بعد از مدتها فرصتی شد برای دو‌رو آخر هفته، سفر کوتاهی داشته باشیم به یکی از ارتفاعات البرز و بعد از مدتها فرصتی شد تمام آنچه دوست دارم یک جا جمع شوند، رنگارنگی پاییز فوق العاده، بارش زیاد باران فوق العاده و یک مه گسترده.

اینجایی که الان نشستم توی بالکن خونه هست و باران بعد از ۲۴ساعت متوقف شده. یک سکوت مطلق هست و منظره بیکران روبرو. یک آرامشی توی ذهنم به جریان افتاده که نمی‌دونم از کجاست، عاشق سکوت فوق العاده اینجا شدم و حس کردم که چقدر خوب بعد مدتها تنش کاری و غیر کاری، برای این سفر اصرار کردم.

به دلیل سلیقه متفاوت من و همسفر، برای هرسفر آنقدر باید دلیل بیارم و اصرار کنم که معمولا در زمان سفر دیگه انرژی و ذوقی نمونده اما این یکی می ارزید.دلم میخواد میشد این سکوت و منظره را همراه خودم به زندگی روتین ببرم. 

فرصتی داشتم برای دویدن با پسرکم زیر باران ، با وقت العاده محشر بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
نسیم شنبه 15 مهر 1402 ساعت 11:01

خوش به حالت
چقدر دلم همچین سفری رو میخواد

البته بخشهای دوست داشتنی را مینویسم، امیدوارم خیلی زود یک سفر دوست داشتنی داشته باشید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.