مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

صبح که میشه تلاش میکنم تمام انرژی خوب دنیا را درون خودم داشته باشم، لحظه به لحظه که میگذره، آدم به آدم که میبینم سطح این انرژی تغییر می‌کنه.

*امروز صبح قبل از خروج از منزل، همسفر بغلم کرد، گفت ممنون هست که این روزها تحمل میکنم، صبر میکنم.

*امروز صبح در جلسه استراتژیک پلن کارخانه، مجری جلسه سوالهای زیادی از برنامه های شرکت پرسید، منرا که دید ، مثال  تخصصی شرکت تغییر کرد به سوال در مورد آشپزی، کلاس فان شد، همه خندیدند، به قول خودشون انرژی گرفتند اما من تمام حالهای بد کودکی، نوجوانی ، جوانی ام از ذهنم گذشت، تمام توهین‌هایی که دیدم و شنیدم.

دلم میخواد از جلسه برم بیرون، دلم لبخند الکی و چهره آرام و خونسرد نمی‌خواد.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.