مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

تخت

سلام

روی تخت دندانپزشکی هستم و برای فرار از استرس مزخرفش به اینجا پناه آوردم. بدون مقدمه دچار دندان درد داغونی شدم و از شب قبل تا الان هلاک شدم. لامصب زندگی را برایم سیاه کرد تو این ۲۴ ساعت.


*دو ساعت بعد

مجددا روی تخت هستم. به دلیل عفونت دندونم باید آنتی بیوتیک تزریق کنم. در حال انتظار برای نتیجه تست، گوش جان سپرده ام به فرمایشات پرستار و درد دلهایش برای آقای پرستار و ظلمهای مادر شوهر خدا بیامرزش در حق او و فرزندانش.

دلم‌میخواد دندونم را نجات بدم از کشیدن. خیلی غمگینم برای از دست دادنش.

چرا خانواده همسر خانم پرستار اینقدر بدجنس هستن؟

چقدر آقای پرستار مهربون و گوش شنوا داره.دائم هم‌ میگه اوه اوه اوه.


**صدای پسرک از بیرون مطب میاد. ماما گویا صدایم میکنه. دلم پر میزنه برای بغلش

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.