مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

چند دقیقه دیگه یک جلسه مهم دارم. از دیشب از شدت  استرس طعم دهنم مثل زهرمار شده و یک چیزی توی وجودم سفت شده

 ضربان قلبم چنان داره میکوبه که نگرانم صدایش را بشنوند و دستهایم...یخ یخ یخ شده. اگر گوشه ای از دستم به دست مدیرم  بخوره قطعا از جا میپره. تمام مدت یک چیزی توی گوشم ویز ویز میکنه که‌تموم میشه، چطوری تموم میشه؟

الان دلم بغل گرم پسرک را میخواهد ، شنیدن کلمات نامفهومش و حتی گازهای تند و تیزش را میخواهم.

اگر به خیر گذشت اینجا مینویسم.


بعدا: تمام شد و گذشت.‌پوکیدم از استرس

فعلا

نظرات 1 + ارسال نظر
غزال جمعه 14 شهریور 1399 ساعت 07:58 https://yaldayeshab.blogsky.com/

مریم عزیزم سلام حالت خوبه؟
منو یادته؟
از دیشب قلبم به یادت افتاده بود و برات میکوبید. امروز ساعت 6 صبح اومدم پای لپ تاپ و میخونمت و میخونمت. هزار بار از ذوق توی دلم جیغ کشیدم با نوشته هات گریه شوق کردم از ته دلم عاشق لحظه لحظه های جدید زندگیت شدم
بهترینا رو برای تو و همسفر و پسرک خوشگلت میخوام. قلبا دوستیا رو فراموش نمیکنن با وجود دوری ها...
راستی یک سالی میشه منم ساکن تهران شدم

سلام غزال قشنگم. البته که شما را یادمه.
حال و احوالت چطوره؟
خیلی خوش اومدی به اینجا. خیلی موقعها به یادت بودم. خوشحالم که نزدیکتر شدی.
کرج هستم. هرموقع فرصتی داشتی بگو ببینمیتون.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.