سلام
فشار کاری تو روزهای آخر سال معمولا زیاد و زیادتر میشه و اگر شیرینی طعمروزهای اسفند نبود، گاهی تحملش غیر ممکن میشه. به اینها اضافه کنید رفتارهای گاها غیر حرفه ای و آزاردهنده محیط کاری را که اوفففف، نفس آدم را تنگ میکنه. امروز همچین چلونده شدم و احساس میکردم اگر با همان حال بیام خونده، همسفر هم نیست که بشه گوش شنوا و تا صبح سکته را زدم. بی پُرس و جو، وارد اولین درب باز آ رایشگاه شدم و هرآنچه که میشود در یکحضور بدون وقت قبلی انجام داد، رویخودم هوار کردم، از همه بهتر موهایمرا به قیچی سپردم و موها که سبک شد، ذهنم هم آروم شد و انشالا که خطر سکته دور شد.
حیف که آشفته بازار کارخانه اجازه نمیدهد یک مرخصی به خودم هدیه کنم، وگرنه جدی جدی یک آرایشگاه درمانی تُپئل هدیه میدادم. خلاصه، اینجوریا...
*سریال بینی همچنان ادامه دارد.
سلام مریم جان این ماجراها اپیدمی داره امروز نوبت من بود و ادامش احتمالا فردا ...
بسیار خسته نباشی شما