مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

صبح زیبا و خنک مهرماهتون به خیر و خوشی

اینجانب به دلیل پوکیدن سیستمم، نزدیک به یک ساعته که علاف واحد IT شدم و همچنان بی سیستم مثل شیر بی یال هستم. پسره تنبل با خیال راحت اول رفته آروم آروم مشغول صبحانه شده و باعث شده من ساعت ۹ هنوز سیستم نداشته باشم.

اوکی این از غر اول صبخی، خوبین شماها؟ من عالیم و از آنجا که به روزگاری رسیدیم که هر روزی که زنده ماندیم و به خیر گذشت، باید بگیم، آخیش، امروز، جون سالم به در بردیم، پس من هم میگم آخیش، فعلا به خیر گذشته.

از نبود همسفر استفاده کردم و دیشب جایتان خالی در راه بازگشت به منزل از یک فلافلی گوگولی، یک ساندویج محشر گرفتم( همسفر مخالف سفت و سخت فلافل و سس تند برای من است، حالا میگم چرا). جایتان خالی، همچون کودکی از بند رها شدع، مدل به مدل سس تندهای خوشگل مغازه را روی ساندویج خالی کردم، وای که بوی اون معجون دیوونم کرده بود. خلاصه با لذت فراوان و شعار در لحظه زندگی کن، دنیا چشم به هم زدنی میگذره، ساندویج را خوردم و به محض پایان لذت چشایی، عذاب معدوی شروع شد. از دیشب تا حالا تمام اعضا جوارح داخلیم داره میسوزه و حالم را جا میاره. همسفر هم پشت تلفن حالم را جا آورده و اعلام کرده، حقته، نوش جونت.

خلاصه که جوانی کجایی که یادت به خیر، یک زمانی فلفل بازی داشتم، الان نگاهم به فلفل می افته، جیگرم اتیش میگیره

خوب به سلامتی، سیستم من رسید. پسره چندش ،سیستم را داغون کرده از بس کثیفه، فکر کنم از لجش انداخته تو دستشویی .

فعلا من برم باااااای

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.