مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

برای سوار تاکسی شدن کلی معطل شدم تا بلاخره یک تاکسی امن!!! سر راهم قرار بگیره و لحظاتی بعد از سوار شدن خیلی قشنگ درجه امنیت تغییر کرد  و اعتراف میکنم تا سرکوچه که برسم تمام وقت دستم روی دستگیره بود که مبادا، مبادایی بشود و اماده باشم که بتوانم به موقع درب تاکسی را باز کنم. چنین مشنگ گاهی ترسویی هستم من .  از تاکسی کوفتی که پیاده شدم چشمتان روز بد نبیند، با جناب سگ محله روبرو شدم، تا کلید را توی در بیاندازم قلبم تکه تکه شد .

 له و داغون و گرسنه و گرسنه به خانه رسیدم و با خونه خالی که روبرو شدم آه از نهادم بلند شد.الهی که خدا هیچ خونه ای را بی همسفر نکند.

بی خیال رژیم و کم خوری و همه مزخرفات دیگر ، فیش&چیپس مهمانی دیشب دوستانه را که فقط نوک زده بودم، سرد سرد که نه، یخ یخ گاز گازی کردم و ای وای که چقدر خوشمزه بود.

هوای یخ خونه، هوس شیر داغ به سرم زده و نمیدونم ایا خوردن شیر داغ بعد از ماهی سرد، ادم را درب و داغان میکند یانه.

خلاصه اینجوری شبهای این مدلی را سر میکنم.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.