سلام
برای سوار تاکسی شدن کلی معطل شدم تا بلاخره یک تاکسی امن!!! سر راهم قرار بگیره و لحظاتی بعد از سوار شدن خیلی قشنگ درجه امنیت تغییر کرد و اعتراف میکنم تا سرکوچه که برسم تمام وقت دستم روی دستگیره بود که مبادا، مبادایی بشود و اماده باشم که بتوانم به موقع درب تاکسی را باز کنم. چنین مشنگ گاهی ترسویی هستم من . از تاکسی کوفتی که پیاده شدم چشمتان روز بد نبیند، با جناب سگ محله روبرو شدم، تا کلید را توی در بیاندازم قلبم تکه تکه شد .
له و داغون و گرسنه و گرسنه به خانه رسیدم و با خونه خالی که روبرو شدم آه از نهادم بلند شد.الهی که خدا هیچ خونه ای را بی همسفر نکند.
بی خیال رژیم و کم خوری و همه مزخرفات دیگر ، فیش&چیپس مهمانی دیشب دوستانه را که فقط نوک زده بودم، سرد سرد که نه، یخ یخ گاز گازی کردم و ای وای که چقدر خوشمزه بود.
هوای یخ خونه، هوس شیر داغ به سرم زده و نمیدونم ایا خوردن شیر داغ بعد از ماهی سرد، ادم را درب و داغان میکند یانه.
خلاصه اینجوری شبهای این مدلی را سر میکنم.