الان که بعد از دقیقا یک ماه در خانه امهستم حس میکنم چقدر دلم برایش تنگ شده بود. وسایل فراوانم تقریبا در جای خودشون قرار گرفتند و ذهنم هم کم کم تمام شدن تعطیلات طولانی را قبول کرده.بایادآوری موبایلم ناخنهایم را کاملا کوتاه کردم و حالا که نگاهشان میکنم خودم هم باورم نمیشود همین چند روز با رنگ سرمه ای زیبا رویشان چقدر از بلند بودنشان شادمان بودم.
*کمی جرئت کردم و چک میل کردم، یا خدا. مغزم سوت کشید. مگه عید نبوده و تعطیلات. پس اینها چیه تو اینباکس من؟؟؟
*خانه مان از نظر موجودی مواد غذایی چیزی شبیه سودان هست و نمیدانم ایا فرصتی میشود تا پنیر صبحانه بخریم یا نه.