مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است


با همسفرم مشغول گپ زدنهای بعد از یک روز کاری هستیم، یک دفعه ای دست میکشه توی موهام و میگه:چرا اینقدر سفید شده؟ از کی موهاتو رنگ نکردی؟ بعد هم ادامه میده، یعنی میشه یک روزی تو خونه بمونی،ناخنهات را دوباره لاک بزنی، هی بری ورزش، هی بری ارایشگاه...

اگر چند سال قبل بود،خیلی زود عصبانی میشدم،که چرا سقف آرزوهات برای من‌اینقدر کوتاهه،که چرا نهایت خواسته هات برای من لاک‌زدن و موی بدون سفیدیه،که چرا...

هنوز هم کلافه میشم، اما خوب زود قیل و قال نمیکنم، میدونم که این مدت فشار کاری من خیلی بیشتر از خودم او را خسته کرده،که همه خسته گیهام اگر گوشهای شنوای اون‌نباشه چند برابر میشده...

به خودم قول داده ام هرچه سریعتر افسار کارم‌را تو دست بگیرم، که هر چه سریعتر بتونم مرز خونه و کارم را مشخص کنم.

*این روزها مشغول کشتی گرفتن با نرم افزار TripAdvisor هستم. کلا رابطه من و نرم افزارها کمی پیچیده است و طول میکشد مهرمان به دل هم بیافتد. تجربه ای در زمینه این وروجک دارید،با جان و دل پذیرایم.هر کجا کارم را پیش ببرد،از ته دل دعایتان میکنم(مثلا لب ساحل تنریف

نظرات 1 + ارسال نظر
samira چهارشنبه 13 بهمن 1395 ساعت 11:01 http://sama92.blogfa.com

کار خونه وکاربیرون که به من فشار میاره با نظر همسری تو موافق میشم
ولی زود هم پشیمون
انصافا هم رویای شیرینیه البته فقط رویا

آدمها تو هر شرایطی یک وضعیت دیگه را ترجیح میدهند. همان رویا بماند زیباتر هست.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.