با همسفرم مشغول گپ زدنهای بعد از یک روز کاری هستیم، یک دفعه ای دست میکشه توی موهام و میگه:چرا اینقدر سفید شده؟ از کی موهاتو رنگ نکردی؟ بعد هم ادامه میده، یعنی میشه یک روزی تو خونه بمونی،ناخنهات را دوباره لاک بزنی، هی بری ورزش، هی بری ارایشگاه...
اگر چند سال قبل بود،خیلی زود عصبانی میشدم،که چرا سقف آرزوهات برای مناینقدر کوتاهه،که چرا نهایت خواسته هات برای من لاکزدن و موی بدون سفیدیه،که چرا...
هنوز هم کلافه میشم، اما خوب زود قیل و قال نمیکنم، میدونم که این مدت فشار کاری من خیلی بیشتر از خودم او را خسته کرده،که همه خسته گیهام اگر گوشهای شنوای اوننباشه چند برابر میشده...
به خودم قول داده ام هرچه سریعتر افسار کارمرا تو دست بگیرم، که هر چه سریعتر بتونم مرز خونه و کارم را مشخص کنم.
*این روزها مشغول کشتی گرفتن با نرم افزار TripAdvisor هستم. کلا رابطه من و نرم افزارها کمی پیچیده است و طول میکشد مهرمان به دل هم بیافتد. تجربه ای در زمینه این وروجک دارید،با جان و دل پذیرایم.هر کجا کارم را پیش ببرد،از ته دل دعایتان میکنم(مثلا لب ساحل تنریف
کار خونه وکاربیرون که به من فشار میاره با نظر همسری تو موافق میشم
ولی زود هم پشیمون
انصافا هم رویای شیرینیه البته فقط رویا
آدمها تو هر شرایطی یک وضعیت دیگه را ترجیح میدهند. همان رویا بماند زیباتر هست.