مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

تو روزهایی که کم کم دارم به آخرهای سی و‌چند سالگی میرسم، تو روزهایی که دارند رنگ میانسالی میگیرند ، تازه دارم یاد میگیرم که هیچ وقت، هیچ وقت برای پر کردن یک جای خالی توی زندگیم، یک جای خالی بزرگتر درست نکنم، بیچاره میشم، داغون میشم، من میمانم و خالیهای متعدد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.