مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مریم و لانتوری

آنقدر در مورد فیلم و سانسهای ویژه اش و استقبال مردمی شنیده بودم که منتظر دیدنش باشم، احتمالا خیلیهای دیگه هم منتظر بودند چون امشب اوضاع سینما فاجعه بود، خیلی عجیب غریب تعداد زیادی صندلی به بیشتر از یک نفر فروخته شده بود و یک عالم دردسر و بحث درست شده بود، فکرش را بکنید مردم هنردوست بخواهند دست به یقه بشوند برای دیدن فیلمی که میتونه عوارض گاهی عصبانی شدنهای عجیب غریب را نشان بدهد، طبق معمول سینما دوستان زیادی به همراه کودکان عزیز برای دیدن فیل اومده بودند، آنهم فیلمی که حداقل من دقایق زیادی گوش و‌چشمم را بستم و ...تازه اگر میدانستم قرار است چی ببینم اقلا ریمل نمیزدم.

یکی از همین نوگلهای عزیز پشت سر من تا خود لحظه آخر با پایش به صندلی کوبید و کلا منراآماده دیدن فیلم کرد .

لانتوری جان با یک ریتم اعصاب خورد کن (شما در کنار ضربه های آن کودک پشت سری بخوانید دیوانه کننده)شروع شد و با یک عالم چلیک‌ چلیک صدای عکس گرفتن و لحظه ای که میخواستی دیگه از دستاش کلافه بشی و  روح همه تعریف کنندگان را نوازش دهی توی یک مسیری میافته که اگر قبلا هم سر این موضوع با خودت درگیر بوده باشی، میتونی حسابی به هم بریزی و ...

*اگر اجازه پخش فیلم داده شد و  تکه تکه اش نکردند و اگر دوست داشتید دقایقی زیاد درد را توی جسم و روحتون حس کنید فیلم را ببینید.

*الان خیلی منگم، کلا فقط اومدم که بنویسم تا یک‌کم ذهنم آروم بشه، اگر حالم خوب بود  دوست داشتم تمام حس و حال دردناک فیلم را باهاتون درمیون بزارم و بگم که جدا از یک عالم  چیزهای حرفه ای  که من ازشون سر درنمیارم و جزء اشکالهای فیلم بود، داستان فیلم منرا دیوانه کرد و البته که هممون میدونیم دوست داشتن یک فیلم یک چیز کاملا سلیقه ای هست.

*همیشه من و همسفر یک رسم همینجوری داریم که وقتی از سینما بیرون می آییم، من شروع میکنم به خب، خب گفتن تا بلاخره نطق ایشان باز شود و یک مکالمه در مورد فیلم داشته باشیم و همینجا بگم که  در ۹۹درصد مواقع هیچ نظری از هم را قبول نداریم، اینکه چرا من خب خب را شروع میکنم، معمولا به این دلیله که بنده ایشان را به سالن میکشانم و یکجورایی حس میزبانی فیلم دارم و  معمولا همیشه  توی اکثر فیلمها یک چیزی برای دوست داشتن دارم،برخلاف ایشون.  اما امشب، تا همین الان من لالم و نتونستم بگم خب خب و همسر طفلکی نگرانهدو یک بند داره میگه خب، پسرچی شد خب؟

*کمی بیش از اندازه ناجوانمردیه که لانتوری در هیییییچ شاخه ای کاندید نشده، نه؟

نظرات 1 + ارسال نظر
مگهان چهارشنبه 21 بهمن 1394 ساعت 01:38

امروز از بس سردرد بودم نشد چک کنم واقعا کاندید نشده؟

+ منم اصولا بعد دیدن فیلم منتظرم طرف مقابلم نظرش رو بگه چون همیشه خودم پیشنهاد دهنده ام:|

راستش ظاهرا تو کاندیداها تغییراتی دادند، دیشب اسمش را ندیدم اما انکار تو یکی دو زمینه کاندید شده که متاسفانه بازیگریها جزءشون نیست.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.