مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مریم و عادت نمیکنیم

عجب پنجشنبه قروقاطی داشتم، با یک شب خواب بد که انشالا خدا باعث و بانیش را صفایی بدهد، صبح بدی شروع کردم، پر از حس  بد و دلشوره، فکرش را بکنید شما حالتان اینگونه باشد، آنوقت همسفرتان خیلی عمیییییق در آغوش خواب باشد، خیلی حس کلافه کننده ایه، مجبور شدم بیدارش کنم و  صبح پنجشنبه را برخلاف قرار قبلیمون که میخواستیم خیلی دیر شروع کنیم، از همون اول صبح استارت بزنیم و یاعلی. حال آزاردهنده ام با ورود به استخر و شناور شدن توی آب هرچند به شکل یک قورباغه درب و داغان بهتر شد و کلی هم غر غر مربیم را شنیدم که آخه اینهاااا چیه، تو چرا درست و حسابی مرخصی نمیگیری و هرروز نمیایی کلاس و آخه با هفته ای یک روز که چیزی درست نمیشه و...البته همینکه من توی آب میرم و مثل یک تکه سنگ پایین نمیرم و لبه استخر را ول میکنم و میرم وسط خیلییییی خوبه، اشکال نداره که مربی جان نمیپسنده، من که راضیم، خدا هم راضیه، رضایبت مربی را فعلا بی خیال.

*من خیلی دوست دارم اهل قضاوت کردن نباشم، خیلی سعی میکنم به خودم بقبولانم همیشه همه حقیقت چیزی نیست که من میبینم، اما خوب بخشی از وجود ضعیف من هست که گاهی احمق میشه، نفهم میشه و برخلاف ایده آلهای ذهنی من عمل میکنه و فیلم امشب باز تلنگر بود برایم، همیشه همه چیز اونی نیست که میبینی، موضوع فیلم شاید تکراری باشه، مد این روزها، یک چیزی مثل شک و خیانت، اما جدای از این حرف، یک کمی هم آدم را قلقلک میداد، خبلیها شاید مثل آقا پسرهای ردیف جلویی ما بلند بشن برن، خیلیها هم دوست داشته باشند.

*یک انیمشن کوتاه چند ثانیه ای، هر شب قبل از بخش فیلم ، روی پرده سینما پخش میشه و یک آدم با حالتهای مختلف توی صورتش شاد، خشمگین، کمی راضی و یا کمی نا راضی نسبت به فیلمها عکس العمل نشان میده و این میشه مثلا برای تبلیغ رای مردم و ما فهمیدیم که کرج چون شهرستاااااانه، اصلا جزء رای گیری حساب نمیشه و رای فقط مال پاینخت نشینها است و این یعنی ما فقط باید هرشب اون انیمشین رو اعصاب را ببینیم و هیییییچ حق رایی نداریم و کلا خیلی ناااااامردین.

*هیچ مدلی نمیفهمم چطوری پدر مادرها حاضر میشن بچه های کوچولو را بیارن سینما و این فیلمها را به خورد بچه بدهند، امشب چهارمین شب بود و حداقل تا امشب هیبچ کدوم فیلمی نبوده که یک بچه بخواد ببینه، آقا نکنید این کارها را آخه.

*پاک کردن و شستن صورت در آخر شب، یکی از خرترین کارهای دنیاست.

نظرات 1 + ارسال نظر
سرن جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 01:34 http://serendarsokoot.blogsky.com/

مریم جان شما اول کار داری قورباغه یاد میگیری؟ یانه اول کرال رو یاد گرفتی؟ چون من خودم بعد از کرال حاضر نشدم برم قورباغه. البته تو این دو سال احتمالا اونم از یاد بردم و دوباره فکر کنم از عمیق می ترسم.

اما راجع به اون پدر و مادرا. نمی گم کارشون درسته ها. بهتره که نیان. اما خوب شاید کسی رو ندارن تو اون ساعت ها بچه رو بذارن پیشش. خوب از طرفی هم نمی تونن خودشونو راضی کنن که حالا 15 سال نریم جشنواره هم چیزی از دست نمی دیم.

آره عزیزم، کرال را شروع نکرد، گفت با توجه به دوچرخت، قوباغه بهتره. تو یک مامان شجاعی، نمیترسی، من مطمئنم.
سرن، آنقدر فیلمها پر از صحنه ها و کلمات نامناسبه، که من فکر میکنم حتی اگر لازم باشه آدم ده سال نره سینما اما بچه اش همچین جیزهایی را نشنوه و نبینه، نمیدونم شاید گاهی آنقدر سختگیری لازم نباشه اما واقعا فیلمها مناسب نیستند.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.