مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

خیلی وقتها گفتن یک ، به جهنم غلیظ، تمام حس خوبی را که لازم داری به وجودت برمیگردونه، مودبانه و خانمانه نیست اما عجیب لذت بخشه.آدم را آرام میکنه، انگار نه انگار که لگد خوردی.

*خودم را گذاشتم  پیش روی خودم و مثلا دارم خودم را قضاوت میکنم، برای اینکه خودم را نترسانم قول دادم هیچ تنبیه و تشویقی در راه نباشد، فقط هرچه هست را حداقل به خودم بگم و پیش خودم بدونم کیم و چیم و البته نتیجه دوست داشتنی نیست، این خودم را که این طور است دوست ندارم، آنقدر هم تنبل شدم که حس و حال تغییرش را ندارم، فقط نق نقی میکنم که چرا اینطور و آنطورم ولی  تغییری در راه نیست. حس میکنم اینکه 

دم خودش بدونه توی  وجود خودش چه خبره چیز وحشتناکیه، قضاوت دیگران را میشود انکار کرد و حاشا کرد ولی با خود خودت هیچ کاری نمیتونی بکنی.

*به مقدار فراوان عصبانیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
مگهان دوشنبه 5 بهمن 1394 ساعت 12:55

من هم تجربه ی از این به جهنننم گفتن های غلیظ رو دارم خصوصا تو یک برهه از دوران زندگیم...
خیلی واژه ی خوب و مودبانه ای هم هست اتفاقا!
راحت باش و در مواقع لازم ازش استفاده کن

من که راحتم عزیزم، گاهی شنونده ها ناراحت میشن.

سهیلا دوشنبه 5 بهمن 1394 ساعت 08:55 http://nanehadi.blogsky.com

زودتر به جهنمت رو بگو عصبانیتت بخوابه.من اینجور موقع ها میگم به درک.

والا اون کلمه را من هم میگم منتها انگار غلظته جهنم بیشتره.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.