سلام، ظهر زیبای پاییزیتون بخیر.
بنده دومین روز از هفته را به صورت unemployed میگذارنم، راستش را بگم آب وهوای وجودم بهاریه، لحظه ای ذهنم بیکار میشه فکر و خیال بد سراغم میاد، برای جلوگیری از هرگونه دیوانه شدن، امروز صبح زود رفتم به نزدیکتریبن استخر، همینطور که خانمه کرکره را بالا میداد و هاج و واج مبهوت بنده بود که این موقع صبح چی میگم، ثبت نام کردم و قرار شد از فردا صبح همراه با محصلین عزیز کله سحر تشریف ببرم استخر و انشالا که اینبار ترسمان فرو بریزد و مثل بچه اردک با شنا کنار بیایم و خودم را به آب بسپارم.
جایتان خالی ، بعد از ثبت نام دوساعتی را پیاده روی کردم و هوا محششششششر بود، آنقدر حالم خوب بود که جو گرفتم و تصمیم به کیک پزی هم گرفتم، از آنجاییکه همسفر بنده علاقه ای به کیکهای پرخامه قنادی ها ندارد و از آنجاتر که فردا تولد ایشان هست (سنش را نپرسید که خداوکیلی نمیگم،باور کنید هیچ کسی نمیتواند سن ایشان را حدس بزند از بس که همسر گلی چون من داشته و آب در دلش تکان نخورده و جوان مانده)، بنده با رسیدن به منزل مشغول پخت و پز کیک شدم و عطر خوش کیک هویج را در خانه به راه انداختم، از آنجاییکه از این قرطی بازیهای عکس گرفتن و ....هم ندارم، خودتان سرچ کنید ببینید چه پختم. میترسم با این دو هفته در خانه ماندن همسفر را بدجور بدعادت کنم و بعدا نتوانم به عرصه تاخت و تاز در صنعت بازگردم.
ما سرچ کردیم کیک هویج مرمرانه پز نبود. چه کنم الان؟
راستی از بردار عزیزتان چه خبر؟ با زندگی مشترکش حال میکند؟
مهر الهی همراهش باد
عمو خوب سرچ کن، همون کیک خوشگله، همون که خیلی خوشمزه است.
برادرک خوبه، اگر زودتر کار هم پیدا کنه اوضاعش بهتر هم میشه، خانمش هم خوبه، دوتایی درتلاش برای بهتر کردن اوضاع زندگی که البته با ورود تعداد زیاد مهاجر از سوریه با آلمان کمی کار پیدا کردن سختتر هم میشه.