مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

دیشب من

سلام به روی ماهتون

اینجانب الان یک خانمی هستم که  بیش از 30 ساعت از آخرین باری که همسفرم را دیدم میگذرد، ایشان به لطف کار مزخرفی که در دست دارند و تا امروز ظهر باید تحویل بدهند و همچنین به لطف سوختگی لب تاپ دیشب را به منزل نیامدند و تا خود صبح امروز پای کامپیوتر در دانشگاه بودند. شب بدی داشتم، وقتی همسفر نیست، ذهن لوس من اماده میشه که به هرجایی پرواز کنه، نمیدانم چندتا پست نوشتم وپاک کردم،یک شبی بود پر از جنگ و مبرد با خودم و کارهایی که آرامم میکند اما نباید انجام بدهم ،سخت بود اما گذشت.امشب میخواهم به خودم هدیه بدهم، چون بسته جدید آبی رنگ باز نشده، دستم روی شماره های ممنوعه نرفته، وبلاگهای بدبد نخوندم فقط کمی خودم را دق دادم که البته تا این حد قابل قبول است.

*مجددا دنبال نیروی خدماتی هستیمَ، پوستمان کنده شده و دوتا نیروی خوب گیرمان نیامده، پسرک متولد 75 است، پدرش و برادرانش همه راننده ماشین سنگین هستند، میگم چرا با اونها کار نمیکنی، میگه نمیخوام، خیلی دستور میدن، میگم خوب اینجا که بیشتر دستور میدن، یعتی حاضری اینجا دستشویی بشوری  امابا پدرت کار نکنی؟؟؟


 **  نتیجه نحقیقات گ ز ی ن ش همسفر از اداره ا ط ل ا ع ا ت آمده و اوکی بوده، جانم به لبم رسید برای این سمت از ترس وجود خودم و برادرک، آنقدر شنیدنش شیرین بود که مدیر کارخانه را همینجوری بغا گردم برای اینکه یک نفر را بغل کرده باشم، برای باقی قاضایا هم الهی به امبد تو.

نظرات 14 + ارسال نظر
فری مآ شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 10:30

این خانم مشکل روانی داشته یعنی مشکل به خطر افتادن ا س ل ا م فقط همین در ورودی بوده ؟اللهم اشفع مریض
والا من ک اصلن حوصله این آموزش های ضمن خدمت و ندارم به دلیل کهولت سن

ظاهرا که مانتوی من بیچاره همه چیز را به خطر انداخته، والا لباس من محجوبترین پوشش را تو کارخونه و خیابان دارم اما اونجا دردسر درست کرد.
برای تعویض کار لازم دارم عزیزم.

عمو چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 14:53

چرا من ادامه مطلب را ندیده بودم؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
صمیمانه تبریک می گم مریم عزیز

خوب من هم کمکتون میپرسم واقعا چرااااااااااا؟
ممنون عمو، امیدوارم دو بخش باقیمانده از این هفتادخان هم تموم بشه تا من یک نفس راحت بکشم.

غزال سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 11:24 http://yaldayeshab.blogsky.com

سلااام خوبی؟ من سفر بودم و برگشتمم. جنگ و نبرد تنهایی تو خونه گاهی اوقات خیلی خوووبه
به به تبریک میگم به آقای خونه به خاطر این اتفاق خوش
مریم پاک نکن نوشته هاتو.با جرات بذارشون.عیبی نداره...

سلام عزیزم، سفرت بخیر.
والا بستگی به نتیجه جنگ و نبرد داره و اینکه گاهی آنقدر تکراری میشه که برای خودت هم خسته کننده میشه.ممنون برای تبریکت امیدوارم ادامه ماجرا هم بخیر بگذرد.
دلیل پاک کردن نوشته هام خودمم، خودم تحمل مریمی که اونجوری به هم میریزه ندارم گاهی.

عمو سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 08:57

سلام
شما خوبی؟

سلام،
والا جواب نرمال به این سوال یک کلمه است و باید گفته بله، اما راستش جواب واقعیه من میشه چندتا پست که دوروزه مینویسم و هی پاکشون میکنم.
ممنون عمو خوبم.

ﻓَﺮے ﻣﺂ سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 08:26 http://godsblessing.ir/

تبریک می گم برای گزین ش همسرت عزیزم
همچنین آفرین به تو ک اینهمه دختر خوبی بودی :)

ممنون عزیز دلم، نه والا فریما جون، همچی خوب هم نبودم، فقط سعی میکنم کمی خوب بشم‌همین.

رویا دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 15:08 http://khoshbakhti1393.blogsky.com

عزیزم مریم جون بابت گزینش موفقیت آمیز همسرتون خیلی خیلی تبریک میگم بهت ان شاالله که تا آخرش ok بشه بدون هیچ مشکلی گلم

ممنون از تبریک و آرزوی خوبتون

اف دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 14:02

نه خو میومدم اونجاها!
با کلّه
من رفیق نابابی هم هستم تازه!
از هر کی دوست داری بپرس

ولی باهام خیلی خوش می گذره
به خدا!

ببین
اینور ،

از این زاویه
دیدی؟!

من عاشق هر مدل نابابی هستم، از این زاویهه خیلی بهتره به ویژه با اون موهای کچلت

سپیده مشهدی دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 13:09

خیلی باحال بودددددددددددد

من از صبح در کارخونه چارچنگولی نشستم تا بیای بیرون و خفتت کنم بریم صفا سیتی

از در کارخونه ما راه به راه برای وب عمو پست میزاری؟؟؟
میام بریم صفاسیتی ولی تو این بیابان جایی نیست، فقط سگ هست.

سپیده مشهدی دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 12:25

واسه قسمت بسته آبی... گزینش....
و اینکه با شیرینی چائی میچسبه

تو دعا کن قسمتهای بعدی هم اوکی بشه، مشهد میام، هرچی خواستی مهمونت میشم.

اف دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 11:45

می زنگیدی بیام پیشت با هم چایی بخوریم

یعنی تو اینجاها بودی؟؟؟

پویا دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 11:36

آهان حالا شد فقط یک شب همسفر پیشت نبود...بعضی وقتها بایست مردها کمرنگ بشن تا خانمهاشون قدرشونو بدونن
بابت درست شدن این مرحله کار هسفر تبریک.
سمت شماره های ممنوعه نرفتن هم کار بسیار خوبی بوده
اما من که میدونم بسته آبی جدیدو باز نکردی، چون بسته آبی قدیم هنوز موجودی داشته

در مورد خط اول کمی موافقم، دوری گاهی لازمه.
ممنون
تعریف کار خوب گاهی مزخرفه.
نخیییییییر

سپیده مشهدی دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 11:30

تبریکککککککککککککککککککککککککککککککک
من شیرینی میخواممممممممممممممممممممممم

الان برای کدوم قسمتش شیرینی میخواهی؟

اف دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 11:10

واااقعا بسته ی آبی رو باز نکردی؟!
آفرین دخترررررررررر

افروز باور میکنی پدرم دراومد، به غلط کردن افتادم، من خود دیوونمو میشناسم، همسفر که نه نباشه، تمام پرونده های مزخرف زندگیم را باز میکنم و گند میزنم به خودم، دیشب هییی چای خوردم هی به آن آبی نازنین نگاه کردم.

سیمای دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 10:30

دوری سخته
بسته آبی؟؟؟ شماره های ممنوعه؟؟؟!!!!
خداروشکر اوکی بوده

دوری سخته ولی گاهی لازمه،
اون قسمتهای کددار را بی خیال، فقط خودم میفهمم.
ممنون عزیزم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.