-
بچه زرنگ
جمعه 22 دی 1402 21:26
سلام امشب بلاخره بعد از مدتها فرصت شد قولی که به پسرک دادیم را انجام بدیم، رفتن به سینما برای دیدن فیلم بچه زرنگ. نزدیک به پنج سال از آخرین حضور من و همسفر در سینما گذشته بود، یادش بخیر، یک زمانی توی جشنواره فجر ، هرشب توی سینما بودیم اما الان، یا انرژی کم شده، یا دغدغه زیاد شده، یا اولویتها عوض شده که مدتهاست حتی هوس...
-
کادوی بارانی
جمعه 22 دی 1402 12:47
سلام ظهر شده و بلاخره بعد از چند ساعت کار توی خونه، کمی حال و هوای مرتب گرفته خونمون. دی ماه شده و شلوغی کار من بیشتر ، دیروز کارخانه بودم و خستگی پنجشنبه کاری، هنوز توی وجودم هست، به ویژه که پسرکم شش صبح بیدار باش زده و من به جبران تمام دیروز که همسفر جوجه را نگهداشته و مشغول کرده ، امروز سعی کردم ، کمک کنم کمی بیشتر...
-
تولدبازی
دوشنبه 18 دی 1402 07:06
سلام یکی از قشنگترین تصویرهایی که میبینم ماه باریک توی آسمون به همراه یک ستاره نزدیک اون هست. میتونم دقایق طولانی خیره بهش بمونم و اون تصویر الان کنار من که توی سرویس نشستم، داره توی آسمون حرکت میکنه. آنقدر این ماه باریک دلبری میکنه و جذابه که حتی میتونم بی خیال آهنگ چرت و پرتی که راننده پخش میکنه بشم. در تدارک...
-
ستاره آسمان
دوشنبه 11 دی 1402 20:59
سلام تو راه برگشت خانه هستم ،هندزفری توی گوشم هست و هنوز به جلسه کارخانه وصلم. جاده تاریک تاریک هست و سه ستاره ای که توی یک ردیف هستند و به نام خودم زدمشون، مسیر را با من میاد. فکر و خیالم ناراحت هست که دیر به خانه میرم و پسرک را کم میبینم. خیلی خیلی دلم برایش تنگ شده،تز دلم میگذره که ایکاش او هم دلتنگم باشد. صبحها...
-
یک زن
دوشنبه 11 دی 1402 07:16
سلام روزهای کمی تا تولد پسرم باقی مونده، یک چیزی این روزها توی سرم میچرخه ، زیاد به زنی فکر میکنم که عزیز دلم منرا به دنیا اورده، به روزهای آخری که پسرم را درون خودش داشته، به حال احتمالا نامناسبی که داشته ، طوریکه باعث شده پسرکم را هفت ماهه به دنیا بیاره، به حال روانی که داشته، نیازی که به ... داشته و باعث شده پسرک...
-
موش سراشپز
دوشنبه 11 دی 1402 06:56
سلام صبحها که بیدار میشم، خوراکی های نیما را توی کوله کوچولو و پر از تصاویر سگهای نگهبان قرار میدم، صبحانه خودم میره توی کیفم و گاهی ماشین ظرفشویی خالی میشه، لباسهای خشک شده جمع آوری میشه و دستی به گوشه کنار خونه میکشم، مدتی هست که تک برگهای نقاشی تو قسمتهای خونه میبینم، نقاشیهای نینا توی مهدکودک که اصرار میکنه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 دی 1402 20:25
سلام همراه پسرکم در یک خانه بازی هستیم تا بلکه پدر خانه فرصتی داشته باشه که کارهای تمام نشدنی که در حضور پسرکمون امکان انجامشون نیست، سروسامانی بده. پسرک از بودنم به طرز عجیبی ابراز شادی میکنه و این موضوع حس تلخ کمرنگ بودن میده بهم. خواسته هایش خیلی کوچولو و ساده هستمد، برای نهار اصرار به پختن عدم پلو میکنه، از خریدن...
-
قرص ماه اسمان
چهارشنبه 6 دی 1402 17:58
سلام چه ماه فوقالعاده ای اومده تو اسمون، چه رنگی داره، چه حسی داره . خوشحالم که چهارشنبه شب هست ، خوشحالم که فردا سرکار نمیرم، آدمهای کارخانه را نمیبینم . همسفر خوشحال هست، اتفاق خوبی در محل کارش پیش اومده که مدتها برایش تلاش کرده(شمابخونید مارا هم سرویس کرده) و منتظر بوده به نتیجه رسیده، عمیقاً برایش خوشحالم چون...
-
عطر خوش موهایم
چهارشنبه 6 دی 1402 10:08
یک کار خوب یاد گرفتم ، درد قفسه سینه که زیاد میشه و نمیتونم درست نفس بکشم ، بافت موهام را باز میکنم و نفس عمیق میکشم توی موهام، فوق العاده خوش عطرن(احتمالا به لطف شامپویی که اسمش را هم نمیدونم)، همین عطر خوب حالم را عوض میکنه ، کمی درون دلم قربان صدقه خودم میرم،درد کم میشه، کمتر میشه.
-
آقا خروسه
چهارشنبه 6 دی 1402 06:55
سلام تو مسیر کوتاهم از درب خانه تا ماشین شرکت ، چشمم میخوره به قرص کامل ماه که کمی نور به فضای تاریک اطراف داره، خروس عزیزی هم آواز سرداده و از دلم میگذره کاش پسرکم هم بود تا صدای خروس را میشنید و دنبالش میرفت. این مسیر حدود یک دقیقه ،تنها خلوت شبانه روز من هست و فوق العاده دوستش دارم. توی همین زمان کم با خودم فکر...
-
خانه سازی
سهشنبه 5 دی 1402 21:59
سلام پسرکم یک خونه با بالشهای رنگی ساخته و اصرار داره همراه او توی خونه خوراکی غیر مفید بخوریم ، کمی خوراکی میخوریم ، فیلم میبینیم و آرام آرام توی بغلم قرار میگیره. کمی بعد بلند میشه و کتابش را میاره که پدرش بخونه، چند لحظه میگذره و بعد اعلام میکنه خودش میخواد کتاب را بخونه ، شروع به خواندن میکنه و داستان را میسازه،...
-
دوتایی
دوشنبه 4 دی 1402 21:59
سلام برادر همسفر علاقه بسیار زیادی به معین داره، زیاد که میگم یعنی خیلی زیاد، محال هست شما در ماشین ایشان بنشینید و چیزی غیر از معین پخش بشه. تنها انگیزه سفر ایشون هم به بیرون از ایران صرفا حضور در کنسرت ایشان هست و اصلا برنامه های سفر طبق برنامه کنسرت چیده میشه برای خانواده ایشان. برادرکم از بین تمام نوشیدنیهای مجاز...
-
گیسوی تو
یکشنبه 3 دی 1402 21:31
سلام پسرکم روزهای شنبه کتاب از کتابخانه مهدکودک به امانت تحویل میگیرد به مدت یک هفته. کتابهای مهد فوق العاده با سلیقه و هدفمند توسط مدیر نازنین مهد تهیه شدند، دونه دونه کتابها برای من جالب هستند. این هفته کتابی آورده بود با عنوان آغوش گرم آدم برفی. من چون سلیقه مدیر مهد را دوست دارم، غیر از متن کتاب تمام زیر و روی...
-
خانه پدری
چهارشنبه 29 آذر 1402 22:14
سلام خانه پدری هستم و خدا میدونه وارد شدن به این خونه، وقتی زنگمیزنم و کسی نیست که در را باز کنه،وقتب کسی نیست توی راه پله ها بیاد و از اون بالا قربان صدقه پسرکم و خودم برود و کسی نیست که تمام آنچه من دوست دارم، همسفر و پسرکم دوست دارد پخته باشد، مثل وارد شدن به خود جهنم هست. خدا را شکر مادرکم کمی بهتر شده و از درد...
-
حال و احوال دوران
سهشنبه 28 آذر 1402 20:42
سلام یک دورانی، هرروز صبح با عشق به سمت کارخانه پرواز میکردم و هرروز عصر با عشق به سمت خانه پر میزدم. چطوری زندگی کردم، چطوری تصمیم گرفتم که الان، از کارخانه به خانه پناه میبرم و از خانه به کارخانه. خودم در کار خودم ماندم و سختتر از همه اینکه جز خودم کسی نمیتونه کاری کنه.
-
سمینار فوق علمی
سهشنبه 28 آذر 1402 11:46
سلام مدتها بود توی سمینار ، اونهم از نوع دولتی نبودم.موضوع سمینار یک بحث علمی است اما... مهمانها بین الملی هستند، با این حال صحبتهای حاضرین با صلوات بدرقه میشه، چند دقیقه ای سخنرانان دو ارگان مهم دولتی در مورد ارزش زن!!!و ایام فاطمیه صحبت کردند (,فکر میکردم ایام تمام شده). شروع برنامه با تاخیر بوده اما نمیدونم...
-
جلال
جمعه 24 آذر 1402 19:02
سلام چند روزی هست که نتوانسته بودم درست با مادر صحبت کنم، یک هفته درگیر مهمانداری بودم و بعد هم سفر ، بعد از سفر هم که مجددا درگیر کارخانه و حواشی تمام نشدنی ان، وقتی که به خانه میرسیدم اونقدر به هم ریخته بودم که دلم نمیخواست هیچ تماسی داشته باشم. این دوروز خانه نشینی تماس طولانی داشتم، حس میکردم یک چیزی درست نیست ،...
-
عطر خوش پرتقال
پنجشنبه 23 آذر 1402 20:28
سلام طول عمر منزل جدیدی که از چند ماه قبل توی اون ساکن شدیم، به بیش از پنجاه سال قبل برمیگرده ، ساختار خونه طراحی اون زمان را داره و در زمان خودش با توجه به طراحی مهندسین آلمانی و نظارت دقیق روی ساخت، بسیار مدرن بوده ، مثلا غیر ممکن هست صدا از منزل شما به منزل مجاور منتقل بشه. اما به هرحال طراحی قدیمی هم داره که در...
-
روزگار کرم مالی شده
پنجشنبه 23 آذر 1402 19:00
سلام شنیدید که میگن اگر میخواهید قدردان روزهای روتین زندگی باشید ، یک بلای ساده سر خودتون بیارید، اون موقع میفهمید چه زندگی فوق العاده ای داشتید. از دیشب که یک لایه ضخیم کرم روی صورتم هست و اجازه ندارم تا فردا شب صورتم را بشورم، از دیشب که به مدت ۴۸ساعت نباید به محیط بیرون از خونه برم، تمام لباسهای تنم کرمی شده، از...
-
کک مکی
چهارشنبه 22 آذر 1402 20:32
سلام فکر میکنم کلاس پنجم بودم که یک روز معلمم صدام کرد، تو بیا پای تابلو، خالخالی پشمی ، نفهمیدم منظورش چیه، بچه ها خندیدند، من شاگرد اول کلاس بودم، معمولا زیاد پای تخته میرفتم اما چرا گفت خالخالی پشمی؟ از مامانم پرسیدم یعنی چی، گفت منظورش احتمالا به کک مکهای صورتت بوده، توی آینه نگاه کردم، متوجه خالهای ریز قهوه ای...
-
استکهلم چیز دیگری بود
چهارشنبه 22 آذر 1402 12:46
سلام با موضوعی با عنوان سندروم استکهلم آشنا شدم، احتمالا ارتباط خودم در شرکت ، گرفتار این سندروم شده است. فقط محدود به محیط کار نیست، میتونید درگیر و دربند هر شخصی، هرشب یا هر مورد دیگری بشوید که شما را سرویس کند، اما شما همچنان واله سرویس کننده باشید.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 آذر 1402 07:41
سلام اگر راننده سرویس اجازه بده، تقریبا تمام مسیر طولانی راه شرکت را در سکوت هستم ، تمام وقت لبهام بسته هست و یک سکوت خوبی توی ذهنم هست ، خیلی خیلی دلم میخواد این سکوت ادامه پیدا کنه تا آخر شب. تقریبا هرروز با خودم قرار روزه سکوت میگذارم و هرشب شرمنده از شکستن قول و قرارم. سکوت خودم و آرامش جاده و مسیر را دوست دارم...
-
تمام این حرفها بهانست
سهشنبه 21 آذر 1402 22:20
سلام امروز بعد از مدتها تونستم زیر دوش بخونم، بلند بلند، مثل روزهایی که همه چیز قشنگتر بود، آدمهای امنم را داشتم. حتی میتونم بگم چی خوندم، آهنگ بهانه لیلا را خوندم، از آهنگهای مورد علاقه ام که زیاد زمزمه میکنم. چرا تونستم بخونم ؟فکر میکنم میدونم. امروز احمقانه، وحشیانه ، دقیقا مشابه یک سلیطه احمق توی کارخانه رفتار...
-
کافه بازی
سهشنبه 21 آذر 1402 07:20
سلام دلم یک آدم غریبه میخواد ، اونقدر غریبه که حتی اسمش را هم ندونم، با هم بریم یک کافه که من دوست دارم، بهم بگه غریبه تو چی میخوری، من بگم غریبه تو خودت انتخاب کن، من باید منو را کامل بییتم،تمام وقت دستم را گرفته باشه، از تمام مزخرفات چیپ و بی ارزش حرف بزنیم، شفل مهمی هم نداشته باشه و هر دقیقه حرف زدن با تو از چندتا...
-
پالتو سرمه ای
سهشنبه 21 آذر 1402 07:18
سلام هوا کاملا تاریک بود که بیدار شدم، طبق معمول با کمی ترس به طبقه پاییناومدم، چند ماهی از سکونتمون توی این خونه میگذره ، هنوز وقتی تنها میام طبقه پایین حس میکنم تمام درختهای پشت پنجره آدم هستند. آماده شدم که متوجه شدم مجددا پریود شدم ، دور از انتظار نبود، مدتهاست واکنش بدنم به استرس زیاد شده، لرزش دست چپم، بی حس...
-
لوبیا پلو
دوشنبه 20 آذر 1402 13:28
سلام فضای خاص جزیره و آرامشی که گرفتم ، این توهم را ایجاد کرده بود که حالم خوبه،به کار که برگشتم، بیخوابی و مشکل تنفسی و طپش قلب هم برگشت. توی یک بحث مزخرف در کارخانه ، کلافه شدم، نتونستم فضای کارخانه را تحمل کنم، زدم بیرون، حس میکردم تا سکته فاصله ندارم، حماقت کردم، خریت کردم ، از شدت مستأصل بودن، از شدت بی کسی به...
-
تو که ماه بلند آسمونی
یکشنبه 19 آذر 1402 06:59
سلام هلال ماهی که خیلی باریک هست، درست مثل همینی که الان توی آسمون هست، مورد علاقه منه و میتونم ساعتها نگاهش کنم. یک طور خاصی برای من دلبره، وقتی نگاهش میکنم یا خودم فکر میکنم ، چه خوب که برادرکم هم همین ماه را میبینه، فلانی و فلانی هم همین را میبینند، چقدر خوبه که فقط یک دونه ماه توی آسمون هست. اوضاع خونه عادی شده،...
-
توصیه گردشگری
شنبه 18 آذر 1402 06:58
سلام احتمالا همگی لحظه آرامش بعد از برگشت به خونه را تجربه کردید. استفاده از دوش خونه،در دسترس بودن همه وسایلهایت، نوشیدن چای توی ماگ آشنا و عطر خوب رختخواب خودت .حتی پسرکم هم دلش برای خرسی و درختهای خونه تنگ شده بود. اگر کسی از مسئولین جزیره می اومد سراغ من و میگفت ما چکار کنیم برای جذب مسافر، من حتما چندتا مورد را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آذر 1402 10:15
سلام همراه پسرکم لب آب هستم، تلاش میکنم آخرین ساعتهای حضورم در جزیره ، برای پسرک خاطره دریا ذخیره کنم. تلاش میکنم خودم هم از دریا آرامش بگیرم برای ذخیره روزهای پیش رو. همسفر هم در حال رسیدگی به امورات خانواده اش در نقش یک پسر خوب هست، یک خاطراتی توی سرم یادآوری شد که جدی جدی جای من توی زندگی این مرد کجاست ، وقتی...
-
جزیره
چهارشنبه 15 آذر 1402 22:40
سلام از خوبی های جزیره طولانی مدت با پسرکم بودم،ساعتهای زیادی توی شن بازی کردیم، همانطوری شنی بغلش کردم ، به بدنم چسبیده بود، کلی فرصت خیره شدن به آبی عمیق دریا داشتم، قلیه میگوی فوق العاده خوردم، با همسفر وقت گذراندم ، طعم شوری آب دریا را موقع قایق سواری حس کردم ، زمان زیادی فرصت کردم کتابم را بخونم ، ساعت بیشتری...