مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

روز خوبم

سلام


*یک کلاس شرکت کردم که حدود یک سال طول میکشه، بعضی از جلسه هاش یک جوری حالم را خوب میکنه که تاسف میخورم چرا زودتر این کلاس را شرکت نکردم، بسیار زمان لذت بخشی میشه برام. 

*این مملکتی که الان مهمانش هستم فوق العاده است، جمع کامل اضداد، به معنی واقعی مدل به مدل آدم با اعتقاد جورواجور کناز هم از زندگی لذت میبرن.

*از لذت‌های کشف شده در این مملکت، انواع فلفل‌های فوق العاده کنار غذا هست، چقدر این فلفل‌ها تند و فوق العاده هستند.

*فرصتی پیش اومد، از پشت صفحه گوشی با همسفر طولانی صحبت کردیم،  دلم تنگ شده بود برای شنیده شدن و شنیدن. دلم تنگ شده برای خودش اساسی.

*یک پدرانی میبینم از همسفر، دلم میخواهد قربان قد و بالایش بروم، هرچقدر در ابراز احساسات لنگ میزند، در پدرانه بودن فوق العاده است، می‌توانم او را به عنوان یک الگوی همه چیز تمام پدر بودم جار بزنم.

حال خوب سه نفره

سلام

دوسه روزی هست که همسفر و پسرکم به ایران برگشتند،  دارم دق میکنم از بس همه  هتل، فروشگاه،  خیابان، عطر پسرم را داره. حتی آسانسور هتل هم برام شده محل شکنجه.  بودنشون فوق العاده بود، هرآنچه تو این چند ماه جلوی چشمم اومده بود و دلم میخواست اونها ببینند،  دیدند. چرخ و فلک جلوی هتل، استخر فوق العاده هتل، خانه بازی قشنگ توی مجتمع، کشتی سواری سمت جزیره  و .. .

به دلیل طولانی موندن ، سفیدهای موهام وحشتناک‌ شدند، ریش و سبیل هم فراوان. الحمدلله دانش رنگ مو زدن هم مطلقا ندارم. در گشت گذار بودم و شدیدا فکرم درگیر موهایم بود، اتفاقی کلامی فارسی شنیدم، اتفاقی تبلیغ آرایشگاه میکرد، اتفاقی یگ آرایشگاه بسیار بزرگ بود و اتفاقی با پدیده ای به‌نام  آزی جون و دخترهایش آشنا شدم. کارش بسیار عالی بود، قیمت هم مناسب، فعلا از کابوس موی سفید راحت شدم.

یک جوری ذخیره ماندنم تمام شده که پاچه تمام ملت از ترک و ایرانی را میگیرم، چنان سگ درونم فعال شده، که بخدا خودم هم نگرانم.

دلم پر میزنه برای یک  ظرف کشک بادمجان، یا میرزاقاسمی،  یا کتلت،  یک جوری لیست غذای برگشت یرای ایران در ذهنم دارم که انکار در حال حاضر هیچ دغدغه دیگری ندارم.

دلم پر میزنه برای آغوش پسرکم، دلم لمس پوستش را میخواد وقتی توی استخر بود 

نپرسید کی برمیگردی،  خودم هم نمیدونم.

دهان دوخته

سلام

یک نیاز عجیبی برای دوخته بودن دهانم دارم، توی حریم شخصی،  توی محیط کارم، یک چیزی،  یک نیرویی، هردو لبم را روی هم فشار میده، دلم نمیخواد هیچ مدلی این دو از هم جدا بشن. از قضای روزگار در شرایط آرام و خوبی هم هستم ولی میل به سکوت دارم فراوان.

همه گزینه ها با هم

سلام

گیج و ویج خوابالود، انگار که آیه نازل شده، نصف شب شروع کردم پرداخت اقساط بانک‌، به کمک اینترنت رومینگ مملکت. یک گزینه اشتباهی پرداخت همه اقساط با هم را زدم و عملا گند زدم، آخه این چکار ی بود نصف شبی.