-
پیش بند گیلاسی
شنبه 20 بهمن 1403 09:33
سلام اینجا برف میباره زیاد، البته نه به صورت خالص،کمی تگرگ داره، باران میشه و بعد برف. آپارتمان طبقه 28 هست و عملا تمام این چند روز توی مه بودم. توی خیابانهای یخ زده و بارش تکه های ظریف یخ روی صورتم، تلاش کردم برم سمت فروشگاهی که لوازم خوشگل و با نمک آشپزخونه داره ، ذهنم خانه داری میخواست و فاصله گرفتن از طبقه 28 و...
-
دهکده کوچک جهانی
دوشنبه 15 بهمن 1403 15:51
سلام دور یک میز و در یک جلسه هستیم، یک آقای اهل مصر، تعدادی همکار اهل ترکیه، همکاری اهل کرواسی و چند نفری از ایران کنار هم در گیر بررسی یک سری کارهای برنامه ریزی نشده هستیم. دنیای عجیبی داریم، زبان مشترک انگلیسی هست ولی فراوان لغات محلی هر کشور استفاده میشه و تقریبا همه میفهمند.پذیرایی روی میز سبک ترکی هست و خیلی...
-
دهه ف ج ر
شنبه 13 بهمن 1403 08:57
سلام خیلی اتفاقی شی گذشته متوجه تاریخ بهمن ماه شدم، خدای من ، 12 بهمن، مگه میشه؟ یک زمانی این دوره چقدر من درگیر بودم، از روزهایی قیل دنبال بلیط جشنواره بودم، چقدر هیجان روز باز شدن سایت را داشتم، کدوم سینما جای خالی میده، چقدر اون سالی که برای اولینبار چارسو درگیر برگذاری جشنواره شد، دوست داشتم، چه انرژی داشتم، ده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 بهمن 1403 08:52
سلام حال و احوالتون؟ انشالا که سلامتی و سلامتی و سلامتی مهمان وجودتون باشه. ده روزی ایران بودم، تولد پسرک را بله تاخیر برگذار کردم، خدا را شکر خواهرک که حسابی انرژی داره برای این کارها، رنگ و لعاب تولد پسرکم را بالا برد، یک رسم ثابت در همه مهمانیها ی من وجود داره، در پایان مهمانی همه از خواهرک تشکر فراوان دارند برای...
-
باران دوست نداشتنی، شهر دوست نداشتنی
شنبه 22 دی 1403 18:05
سلام احتمالا بارها گفتم چقدر باران دوست دارم، اما امروز؟؟؟ فقط به خودم قول دادم برسم هتل اجازه دارم یک گریه حسابی کنم، از بس که زیر این باران تمام وجودم خیس خورد و اپلیکیشن لعنتی تاکسی ارور داد و چهل دقیقه با زبانی که مطلقا نمیفهمیدم نمیدوستم چطوری باید به هتل برگردم،.آنقدر حالم بد بود که وقتی بلاخره تونستم سوار تاکسی...
-
ترکیش
جمعه 14 دی 1403 20:47
سلام حال و احوال شما؟ خوبین تمی این هوای سرد و بی باران؟ مجددا چند روزی هست اومدم ترکیه و بنا بر مشکلات متعدد، چند هفته ای هستم. نمیدونم تصمیم درستی هست یا نه، اما میخوام تلاش کنم پسرک را بیارم پیش خودم. لازم به توضیح نیست که چه روزهایی گذروندم و میگذرونم. از دلتنگی پسرک که بگذریم، دلم برای بچه های اینجا، برای اون...
-
رویه ماست
جمعه 30 آذر 1403 11:49
سلام حال و احوال شما؟ من؟ خوبم، خدا را شکر در خاندان پدر هرچقدر به زنده ها کاری ندارند، مرده ها را دوست دارند و گرامی میدارند. در این سرمای وحشتناک، اصرار عجیبی برای هرروز سرخاک رفتن دارند تا مراسم چهلم، خیرات و قرطی بازیهای روتین این مراسمها را هم با تمام وجود اجرا میکنند، چندباری کلافه شدم که بابا جان، شما که...
-
مادربزرگانه
شنبه 10 آذر 1403 22:44
سلام شبتون خوش باشه الهی. بعد از یک هفته شلوغ و پرکار و پیچیده، امشب به لطف زود خوابیدن پسرک، فرصتی طلایی پیش اومد برای کارهای مورد علاقه خودم. گمی کتاب خوندم و کمی بازی کردم و مختصری آشپزی و حالا هم که در خدمت اینجا. مراسم های مادربزرگ تقریبا همانطور که میل خودش و فرزندانش بود برگذار شد، میگویم تقریبا، چون بزرگوار...
-
پایان زندگی
یکشنبه 4 آذر 1403 10:10
سلام شرکت چند جلسه مدیریت مالی برای مدیران غیر مالی گذاشته،همین الان توی اولین جلسه هستم، به صورت مجازی، اما واقعی کجا هستم؟ دم درب غسالخانه، منتظر تمام شدم آخرین فصل زندگی مادربزرگم. یکی از پررنگترین آدمهای زندکی من و به قول خیلی ها، یکی از کسانی که بیشترین شباهت رفتاری را به او دارم.کهنسال بود اما ذهنش، رفتارش ،...
-
مطب زشت
یکشنبه 20 آبان 1403 18:35
سلام یادم نمیاد آخرین مرتبه که وارد مطب زنان شده بودم کی بود، مطلقا یادم نمیاد، به هزاران دلیل از بودن در اینجا فراری هستم و الان هم اگر رشد این چیزی که نمیدانم چیست خیلی بیشتر نشده بود، قطعا پا نمیگذاشتم ، اما بلاخره مجبور شدم بیام و البته نیاز به توضیح نداره که تنها هستم. توی اتاقی هستم که غیر از من هفت خانم دیگه...
-
انار
شنبه 19 آبان 1403 20:31
سلام سالهای قبل، وقتی همه در خانه پدری بودیم و دنیامون محدود به خانه پدری بود، از فعالیتهای روتین فصل پاییز خریدن و خوردن انار بود. خریدن نه یک کیلو، نه دو کیلو، واحد خرید انار فقط صندوق بود و آنقدر همیشه در خانه پدری انار موجود بود که تعریف پاییز برای من با انار رنگ میگرفت. رسم انار خوردن هم به سبک دانه شده نبود،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 آبان 1403 11:06
سلام یک روزهایی باید بگذره، فقط بگذره و صدام نیاد هم درنیاد، چون فقط و فقط خودت مقصر هستی از بس باج میدی، از بس احمقی، از بس ضعیفی.
-
چیپس خوری در سینما
جمعه 11 آبان 1403 19:28
سلام خداوکیلی آدم بره سینما، ببعی قهرمان ببینه؟ دلم فیلم بزرگترها میخواد، از نوع رمانتیک و غیر رمانتیک و ... نه این ببعی مو آبی. تنها حسن سینما اومدن، مجاز بودن خوردن هله هوله های خوشگل سینما هست، مخصوصا چیپس و سس خوشگل و خوشمزه. خوابم نگیره صلوات. دوروز بدی گذروندم، خیلی ید و احتمالا چند هفته خیلی پیجیده دارم، نفسم...
-
قول و قرار آشپزی
چهارشنبه 9 آبان 1403 07:08
سلام مدتهاست کار مصاحبه را به پرسنل سپردم. برای یک پست چالشی ، مدتی است که به مشکل خوردیم، دیروز صبح با سه نفر مصاحبه کردم. چرا اینقدر همه جوونن؟ سه تا پسر بودند یکی از یکی مودبتر. آقا، با سواد. مدتها بود توی این نسل ، آدم این مدلی ندیده بودم. انشالا که موفق باشن هرجا هستند. تو ذهنم دلم آشپزی میخواد برای آخر هفته،...
-
استاد
سهشنبه 8 آبان 1403 19:24
سلام خسته از تمام حاشیه های تمام نشدنی محل کارم به خونه رسیدم، به لطف موقعیت این درب ورودی( این خونه سه درب ورودی دارد و روزی اگر عمری باقی بود، تعریف میکنم چقدر این موضوع برای من ترسناک است ) و موقعیت تلویزیون، پسرک معمولا اولین نفری است که مرا میبیند و هربار بلند اعلام میکند که بابا مامان اومد خونه، هوراااا. امروز...
-
از داستانهای من
پنجشنبه 3 آبان 1403 19:29
سلام گفته بودم کیف پولم و همه کارتهای زندگیم از جمله کارت ملی را گم کردم؟ البته گم شد یا سرقت شد یا هر اتفاق دیگه نمیدونم فقط دستم بود و لحظه ای بعد دیگر نبود.دقیقا دو هفته پیش و پوستم کنده شد برای گرفتن دانه دانه اش ، همه حل شد الا این کارت ملی عزیز و نازنین. امروز چند جا درگیر بودم برای همین موضوع و بلاخره قرار شد...
-
پازل دریایی
سهشنبه 1 آبان 1403 21:43
سلام همسفر دو شبی هست که شدیدا سرماخورده ، آنقدر بی حال و ناتوان بود که اعتماد نداشتم تنهایی رانندگی کنه تا بره ویزیت بشه. صلاح هم نبود پسرک را ببریم، مجبور شدم همراه پسرکم بمونم، سه دقیقه مسیر رانندگی همسفر سه ساعت انگار گذشت ، مشغول بازی با نیما شدم، از ذهنم گذشت خوب این بنده خدا، یک سوپ لازم نداره؟ ذهنم من چرا یادش...
-
دندونهای مرواریدی
دوشنبه 30 مهر 1403 09:39
سلام بلاخره پاییز میشه؟ رنگ و لعاب خوش رنگش میاد تا بشوره، ببره؟ یک هفته ای هست تنگی نفس شدید گرفتم با سرفه فراوان، نمی دونم اثر سی.گار هست، اثر استرس هست، مرض دیگری هست ؟ هرچه هست، آرزوی بک نفس عمیق کشیدن روی دلم مونده فعلا. منتظرم تا جواب تستها بیاد ببینم چی به سرم اومده؟ پسرکم را برای اولینبار بردم دندانپزشکی، دلم...
-
کمی درد ودل
سهشنبه 24 مهر 1403 21:21
سلام چند روز خیلی سخت وبد داشتم، کلافه وعصبی والبته بسیار زیاد غمگین، دلایل زیادی همبراش داشتم، اونقدر زیاد که فرصت نمیکردم فکر کنم حال بدم از کجا شروع شد. امشب که کارم زیاد بود، توی ماشین با یک ذهن خسته، برگشتم عقب، چند شب پیش، پسرک روی دستم خوابیده بود و من مبهوت صدای نفسهایش، دست دیگرم گوشی بود، توی اینستا، وقت...
-
مار پدر-مار پسر
جمعه 20 مهر 1403 19:00
سلام پدر و پسر زیر دوش هستند تا شاید انشالا تمام خاک کوچه و باغچه از سر و روی پسرک شسته شود ، از بس که امروز انواع خاک بازیها را داشته. صدایشان به گوشم میرسد، پسرک از پدر میخواد که مار پدر شود و او هم مار پسر شود. مار پدر در جنگ با شیر آسیب دیده ومار پسر دنبال یک گیاه جادویی برای خوب کردن مار پدر هست. یکجوری قشنگ...
-
احساس خوشحالی
چهارشنبه 18 مهر 1403 07:09
سلام صبح قشنگتون بخیر در سرویس کارخانه هستم و خدا را شکر راننده سرویس کمی مود آهنگی را تغییر داده به جای آهنگهای روی مغزمن، از همون مدلهای مدل علاقه ام را گذاشته، هرچند که من علت این تکه تکه کردن آهنگها را واقعا نمیفهمم، توی اوج حس آدم ، آهنگ عوض میشه و ... بگذریم. بعد از برگشتنم هنوز روال کار کارخانه نظم نگرفته،...
-
سکوت لذت بخش
سهشنبه 10 مهر 1403 16:50
سلام من آدم حرف زدنم، حال خوبم،حال بدم با حرف زدن خودش را نشان میده، اما امروز فهمیدم میتونم برای ابد ساکت بشم، به معنی واقعی لال بشم. یک چیزی، یک حسی هر دو لبم را به هم دوخته، یک طور لذت بخشی دوخته که دلم نمیخواد هرگز باز بشه و عجب لذت بخش هست این ساکت شدن و ساکت ماندن.
-
قاصدک
دوشنبه 9 مهر 1403 10:52
چون میگذرد، قطعا غمی نیست. بعضی روزها فقط باید بگذرند و خوبه که این روزها میگذره. قاصدک را دوست دارم، برام حس خوب میاره، امروز توی دستم نشست.
-
مانتو آستین بلند
دوشنبه 9 مهر 1403 02:07
سلام سالها تصورم این بود که وقتی ادمها یک سنی را رد میکنند، وقتی تجربه ای پیدا میکنند، دیگه از نظر روحی پخته میشن، دیگه با هرچیزی به هم نمیریزن، سراغ اعتیاد نمیرن، به خود..کشی فکر نمیکنند، این چیزها مال عالم نوجوونی و غلیان احساسات و ... هست. باورم نمیشه تو این سن و سال، با این دکور بیرونی، با این حجم دغدغه و درگیری...
-
از احوالات خاص دوران خاص
جمعه 6 مهر 1403 20:39
سلام جمعه شبتون بخیر باشه الهی. تولد همسفر بود، مدتهاست برای مناسبتها میلی به خرید هدیه نداریم و ترجیح میدیم با خاص کردن اون زمان، جشن بگیریم. حماقت کردم، خریت کردم، یک هتل لوکس توی رامسر برای یک شب رزرو کردم. فکر کردم مثلا کمی جبران این چندماه را بکنم. حساب کردم پنجشنبه صیح ترافیک کمی هست و راه هم اذیت نمیکند و یک...
-
حس گند مزخرف مادر بی عرضه و داغون
چهارشنبه 4 مهر 1403 21:06
سلام تو چندماه گذشته، بارها پسرکم تولد دوستانش دعوت شده بود اما به دلیل نبودن من موفق به حضور در تولد نشده بود. از اول هفته متوجه یک تولد برای امروز شدم، هماهنگ کردم، مطمئن شدم میتونم بیاییم تولد و در نهایت به جوجه قول دادم. دو ساعتی باید زودتر از شرکت می آمدم تا به بخش اول تولد که بازی توی مجتمع بازی جالب و جدید برای...
-
عالم گیجی
چهارشنبه 4 مهر 1403 12:12
سلام پنج روز هست برگشتم به زندکی تقریبا معمولی، فیزیکی برگشتم اما روح و روان و مغزم هنگ هست، انگار یک شوک پنج ماهه تازه داره اثراتش را نشان میده، از کابینت خونم خبر ندارم، چیدمان یخچال گیجم میکنه، فضای محیط کارم عجیب و غریب هست، خلاصه یا همه چیز یک جور دیگه هست یا من جور دیگه شدم و هنوز برنگشتم به تنظیمات اولیه. به...
-
ماه بلند آسمان
سهشنبه 6 شهریور 1403 22:23
سلام این هتلی که توی اون هستم، 39 طبقه هست، یک چیز باریک و بلند. چهار طرفش چشم اندازهای مختلف داره و من عین چهار ر طرف و طبقات مختلف را در این چندماه زندکی کردم. خیلی دوست داشتم طبقه 39 هم برم که قسمت نشد،کلا از 24 بالاتر نرفتم. بهترین حس و حال را وقتی داشتم که پسرک و همسفر م اینجا بودند، طبقه 22، اتاق 2209. منظره...
-
آخر شهریور دوست داشتنی
سهشنبه 6 شهریور 1403 18:35
سلام توی ردیف اول سرویس نشستم ، چشم به جاده سرسبز و زیبا دوختم تا انشالا زودتر به هتل برسم. پیراهن آستین حلقه سبز خوشرنگی را پوشیدم که روزهای اول ورودم به اینجا از بک مغازه جینگولی خریدم، کیف خوشرنگ کالباسی که از بک بازار روز خریدم و بسیار نرم الو هست، همراه دارم)اصولا اعتقادی به ست کردن رنگ ندارم). هفته هاست بین هتل...
-
روز خوبم
شنبه 20 مرداد 1403 20:19
سلام *یک کلاس شرکت کردم که حدود یک سال طول میکشه، بعضی از جلسه هاش یک جوری حالم را خوب میکنه که تاسف میخورم چرا زودتر این کلاس را شرکت نکردم، بسیار زمان لذت بخشی میشه برام. *این مملکتی که الان مهمانش هستم فوق العاده است، جمع کامل اضداد، به معنی واقعی مدل به مدل آدم با اعتقاد جورواجور کناز هم از زندگی لذت میبرن. *از...