سلام
استامبول بارانی هست و قطرات درشت باران محکم به شیشه ماشین میخوره. کمی خواب آلود هستم و اگر نگران خروپف نبودم، قطعا سر به شیشه می گذاشتم و میرفتم لالا.روز گذشته بلاخره بعد از سه هفته کار، یک روز آف داشتیم و فرصتی شد برای دیدن قشنگی های این شهر پر از جادو.
من عاشق بازارهای قدیمی هستم و چرخیدن در بازار پر از رنگ مصریها ، حال و احوالم را زیر و رو کرد. کلی ادویه خریدم، قهوه خوش عطر و در هر مغازه ای از خوشمزه های شیرین تست کردم. دلم پر نمیزنه زیتونهای رنگی را برای نیما ببرم و البته دلم بیشتر پر میزنه که پدر نیما، اکشنی خوشحالانه و عاشقانه نشان بده برای برگشت من. توی دلم تصور میکنم که میگه:چه خوب که داری میایی ، چه خوب که چند روز با همیم، چه خوب که توی خونه میبینمت ، من تصور میکنم و تصوراتم البته به واقعیت هیچ شباهتی ندارد.
یک ست دونفره قهوه ، نقره ای رنگ خریدم، به امید روزی روزگاری که قهوه دونفره صرف شود. نشانش دادم، یک، چه خوبی گفت و من در ذهنم ادامه دادم ،مرسی ، چه خوب که برای دونفره ها برنامه میریزی، چه خوب که تو هم دلتنگ دو نفره هستی ، من هی میسازم و میسازم و میسازم.
نکته بامزه این دوران کاری میدونید چی هست؟تمام همکاران من آقا هستند و اتفاقا بچه هم دارند ،شرایط دوری سخت هست ولی همه نبودن آنها را طبیعی میدونند ، همه نگران آنها هستند به خاطر سختی کار و دوری و هیچکسی فکر نمیکنه این آدمها حق ندارند برای کار این همه دور باشند ،اما در مورد من...
بگذریم، هوا فوق العاده هست
چند هفته پیش لابلای اون رنگ و عطرها قدم زدم و همه خوراکی ها رو تست کردم

سفر، باران، باقلوا گوارای وجودت بانووو جان...زودی برگرد خونه
به به ،چهخوب که تجربه کردید.
ممنون از مهربانیتون
اون قسمت بامزه که گفتید، و هر دو میدونیم چقدر غمناکه، با نیما و نیماها درست میشه. شایدم من دوست دارم اینطوری فکر کنم.
حال استامبول و فضاش رو ببرید. شنیدم حمامهای سنتی خوبی هم دارند با ماساژ
چای و باقلوا رو فراموش نکن مریم جان اونم توی اون رستوران معروفه که اسمش یادم نیست اول خیابون استقلال
فوق العاده ترین چای وکنوفه زندگیم را دیروز تجربه کردم، انگار که با چای مست بشم
امیدوارم به سلامت زودتر برگردی و پسرت رو سیراب عشقت کنی
ممنون از لطفت ، امیدوارم برای روزهای بعدتر.