مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

ترکیش

سلام

حال و احوال شما؟ خوبین تمی این هوای سرد و بی باران؟

مجددا چند روزی هست اومدم ترکیه و بنا بر مشکلات متعدد، چند هفته ای هستم. نمیدونم تصمیم درستی هست یا نه، اما میخوام تلاش کنم پسرک را بیارم پیش خودم. لازم به توضیح نیست  که چه روزهایی گذروندم و میگذرونم.

از دلتنگی پسرک که بگذریم، دلم برای بچه های اینجا، برای اون گروه مظلوم و نازنین اینجا خیلی تنگ شده بود و البته هوای فوق العاده و  بارانی اش. 

چندروزی پیوسته زیر باران راه رفتم و به زمین و زمان فحش دادم که پسرکم توی هوای سمی ایران نفس میکشه.

یک چیزهایی میخوام بنویسم اما ...

نظرات 7 + ارسال نظر
لیلا یکشنبه 23 دی 1403 ساعت 16:02

سلام.چند بار پستتون رو خوندم. از حالت بی اهمیت برام تبدیل شد به یک وضعیت نگران کننده. خودتون رفتید یا ماموریت هستید؟ حال خودتون و همسرتون و رابطتون که ربطی به این اقامت چند هفته ای نداره؟

ماموریت هستم عزیزم، جای نگرانی نیست

سوگند چهارشنبه 19 دی 1403 ساعت 22:46 http://Zahcheragh@gmail.com

سلام ، معذرت می خوام از کامنت های قبلی، جای شما نیستم ، میزان تاب آوری آدم ها خیلی متغیره و شاید کاملا حق با شما باشه، فقط عحیب دلم می خواد نیما با پدر و مادرش باشه همیشه ... مجددا معذرت می خوام

سلام عزیزم، عذرخواهی میکنم بدون جواب تایید کردم ، کاکنتهاتون را دوست داشتم و در اولین فرصت ،حتما جوابش را می‌نویسم خدمتتون.
خواست شما کلا درست هست و آرزوی من و پدر نیما هم بودن هردومون کنار نیما هست، انشالا که بشود

سرن چهارشنبه 19 دی 1403 ساعت 19:45

سلام مریم
خیر باشه
چرا اینجوری میشه واقعا ؟
یه عالمه حرف دارم بزنم ها هم اینجا
هم تو صفحه ام اما نمی تونم
ولی فکر کنم مهم ترین و تلخ ترین نکته برای من پذیرش بود بعدش لمس شدم و تمام
البته که گاه گاهی درد بالا میاد اما بازم مهارش می کنم
پیش میره فعلا
بعد رو هم بعد خواهیم دید
همه رو‌گفتم شاید به درد خورد

سوگند دوشنبه 17 دی 1403 ساعت 20:33

کامنت من رو تو پست خوشحالی هجدهم مهر بخون گلم ، من اونجا هم گفتم احساس می کنم پلن خوبی نچیدی ، مریم جان دوست داشتنی کامنت من رو تایید نکن ولی …. بی رحمانه اعماق وجودت رو کندو کاو کن ، ببین چقدر ‌عوض شدی یا چه قدر حالا دوست داری شرایط خودت و فقط خودت رو بهتر کنی چون حالا امکانش رو داری …. بعد ببین پسرک چقدر به پدرش وابسته اس … بعد به اصول اخلاقی فکر کن که اگه جای شما دو تا عوض می شد و همسر تغییرات داشت چی می شد ؟ بله که همه در طول زمان تغییر می کنن ولی همه باید تلاش کنن بندهای نامریی اتصال خانوادگی رو محکم تر کنن
شعارهای فمینیستی رو رها کنیم ، همه اول تا آخر نیاز به خانواده دارن گلم .

سوگند دوشنبه 17 دی 1403 ساعت 20:16

منم دیشب کلی برات نوشتم در راستای حس خورشید ولی بعد ارسالش نکردم و امیدوارم نخوای با آزمون و خطا پیش بری ، قبلا بهت توصیه کردم یه جاهایی مچ خودت رو بگیر … عزیزم استقلال مالی و توانایی اداره زندگی قسمت مهم و تاثیر گذاریه ولی همه زندگی نیست .
امیدوارم پسرک اهرم فشار نشه ، امیدوارم حتی اگه همسر هم همراهی نمی کنه از مشاور کمک بگیری . ساختن همیشه قشنگ تره

خورشید شنبه 15 دی 1403 ساعت 21:05 http://khorshidd.blogsky.com

چه حس بدی گرفتم
خدا کنه فکر من با حس تو خیلی فرق داشته باشه
امیدوارم برای خودت و پسر جان خیر پیش بیاد

من هم امیدوارم، فعلا همه چیز به هم ریخته و مبهمه

پت شنبه 15 دی 1403 ساعت 02:40

ا من هفته پیش اونجا بودم. امیدوارم بشه که برنامه سفر پسرتون جور بشه و کار خودتون هم راحتتر از پیش‌بینیتون انجام بشه

امیدوارم خوش گذشته باشه، انشاله هر چه بهتر هست پیش بیاد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.