-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 دی 1394 15:29
نیم ساعته که دو نفر همکار مذکر، در مورد هرچیزی تو مملکت دارند حرف میزنند و به عبارتی مغز مبارک منرا نوش جان میفرمایند.از مرگ اشرف و برادرش گرفته تا هررررر موضوع دیگری .میخوام خفشون کنم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 دی 1394 23:16
سلام ویروسهای نازنین علی رغم تمام مواظبتهای من وهمسفر و ماسک زدن و یکی اینور خونه، یکی اونور خونه خوابیدن، بلاخره به وجود نازنین ایشون مهاجرت کردند و از امروز صبح همسفر نازنینم چنان از پا افتاد که دلم کباب شد براش. فکر کنید چقدر داغون بوده که حتی دانشگاه هم نرفته بود، تو فکر بودم که ای خدا من از کارخونه، با این حال...
-
ادامه روزی درخانه
یکشنبه 13 دی 1394 20:31
همسفرم تازه به خانه آمده، کم کم علائم سرماخوردگی وگلودرد در ایشون هم پدیدار میشه، عذاب وجدان دارم از اینکه خسته از راه رسیده و من با وجود تو خونه بودنم حتی نتونستم در را رویش بازکنم،از راه رسیده اومده سراغ من و تا میتونه شلغم و لیمو شیرین و شبیه این بدمزه ها تو حلق من بیچاره میریزه و یک خط در میان هم میگه مریم تو فقط...
-
کارهای کرده و نکرده
یکشنبه 13 دی 1394 15:39
از صبح تا حالا فقط چهار مرتبه تونستم از کنار شوفاژ بلند بشم، ۲۵باید از ۵۰باید و نباید زندگی زناشویی دکتر هلاکویی، معرفی شده تو وبلاگ عمو را گوش کردم، یک جاهایی نگران زندگیم شدم، یک جاهایی هم خوشحال. یک بسته دستمال کاغذی را به دیار باقی فرستادم ، به اندازه تمام سالهای زندگی کرده و نکرده ام سرفه کردم، از بس که تلفن زنگ...
-
مریم در خانه
یکشنبه 13 دی 1394 10:14
سلام صبحتون بخیر باشه.به لطف آنفولانزای مزخرف امروز را خانه نشین شدم و بعد از مدتها صبحگاه میتونم یک پست بزارم، البته اگر سرفه های بی ریخت بزارن و هی باعث نشن انگشت من اشتباه تایپ کنه. توی خونه خوابیدن وقتی میدونی سرکار چقدر کار عقب افتاده داری، خیلی راحت نیست.برای فکر نکردن به این که الان تو این این ساعت باید مشغول...
-
مثلا یک روز تعطیل
جمعه 11 دی 1394 22:24
سلام به روی ماهتون گفته بودم خواهرک گرفتار آنفولانزا شده و دخترش هم و البته مادرجان و بعد از همه پدر جان، آنقدر صدایشان از پشت تلفن داغان بود که علی رغم تمام مخالفتهای همسفر برای رفتن به خانه پدری نتوانستم مقاومت کنم و تعطیلیه هفته قبل را به آنجا رفتم، آنقدر همه شان نحیف وبی جان شده بودند که دلم ریخت پایین با دیدنشان،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 دی 1394 19:29
سلام من زیاد اجازه استفاده از گوشیه موبایلم را در محل کار ندارم، اما امروز به اندازه چندماه گذشته مجبور شدم با تلفن صحبت کنم،ظهر توی رختکن دیدم که روی گوشی کلی میسکال افتاده، از شرکت سابق، از دفتر مرکزی شرکت سابق، از یک شماره ناشناس و هرکدون n مرتبه. شصتم خبردار شد که پیش بینیم در مورد برگشت خوردن چک درست از آب درآمده...
-
آنفولانزای خانه دختری
شنبه 5 دی 1394 22:20
سلام علیکم خسته اولین شنبه زمستانی نباشید، انشالا که شما از آنفولانزا و ویروسهای عجیب غریب زمستانی در امان مانده باشید و تنتان سالم باشد، بهارکم از چند روز پیش خیلی بد مریض شد وبه دنبالش خواهرک و بعد هم مادر جان بنده، هرچه هم به گوششان خواندم که مادر جان آن دوتا که افتادند تو بهشان نچسب، از راه دور خدمات رسانی کن ،...
-
سوختن
جمعه 4 دی 1394 22:22
سلام اگر یک نفر از من بپرسد دریک جمله بگو جمعه خود را چگونه گذراندی؟ فقط میتوانم بگویم غذا سوزاندم. این غذا سوزاندم نه به این معنی که یکبار غذایم سوخت، دقیقا به این معنی که بارها و بارها غذا سوزاندم، *جایتان خالی بسیار هوس فسنجان مریم پز کرده بودم، با ناز و نوازش از دیشب در حال پخت بود و امروز دقایقی قبل از وارد شدن...
-
آنه شرلی
پنجشنبه 3 دی 1394 20:16
سلام به روی ماهتون شب جمعه زیباتون بخیر وخوشی، عرضم به حضورتان که من این هفته چهارشنبه قشنگ نداشتم، به دلیل اجبار به حضور در کارخانه برای روز پنجشنبه،بنده امروز خانه نبودم و فقط خدا میدونه پنجشنبه ای که آدم کار کنه چقدر آزاردهنده هست، به خصوص که از قبل نوبت آرایشگاه هم گرفته باشی که بروی بلکه صفایی به این زلفهای...
-
هلو مای فرندز
سهشنبه 1 دی 1394 23:42
سلام به روی ماهتون اولین روز زیبای زمستانیون بخیر، انشالا که خیلی زود آسمون بباره و این سیاهیهای عجیب غریب از روی آسمون شهرهامون کنار بره. میدونم که اینجا کمرنگ بودم اما خوب وقتی مشغله های اونوری زیاد میشه، حضور تو اینطرف کمی سختتر میشه و البته گاهی غیر ممکن. در مورد خواهرکم و کوچولوی توراهش که گفته بودم، متاسفانه سه...
-
شاغلانه های من
دوشنبه 23 آذر 1394 22:17
سلام به روی ماهتون حال و هوای برفیتون چطوره؟من هم خوبم و مناظرم یخهای تنم آب بشه و بتونم از شوفاژ دل بکنم، جایتان خالی، امشب باید اضافه میماندم و ساعت هفت که قدم به حیاط کارخانه گذاشتم از دیدن برف روی زمین شوکه شدم، من فقط دقایقی از پشت پنجره کنار رفته بودم و اصلا نفهمیدم که چطوری اینطوری شد، از میانه های راه هم مه...
-
بازهم تعطیلات آخر هفته
یکشنبه 22 آذر 1394 23:40
سلااااام، این کش آمدن سلام به خاطر خمیازه ای است که امروز برای رضای خدا دقایقی هم منرا رها نکرده، دهانم خسته شد اینقدر عمیق باز شد و بسته شد.جایتان خالی مجددا این تعطیلات را در جوار خانه پدری گذراندم، از آنجا که هفته کمی نه چندان دلچسب گذشته بود این هفته زبان را در دهان سفت و سخت نگهداشتم که دوباره شر به پا نشود و با...
-
غذاهای کارخونه ما
سهشنبه 17 آذر 1394 23:37
سلام تو شرکت قبلی نهاری در کار نبود و من با خیال راحت غذاهای سالم خودم ساخته را برای نهار میبردم، البته همراه داشتن ظرف غذا و بردن وآوردنش خیلی سخت بود و من چند سال شاکی بودم از این قضیه که هرشب خسته از سرکار بیام خونه و تازه پروژه آشپزی داشته باشیم و بدتر از اون همراه بردن ظرف غذا و دردسرهاش. گذشت و دری به تخته خورد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 آذر 1394 22:57
سلام به روی ماهتون دیشب که اینجا نوشتم توی برف وبوران میرم سرکار فکر میکردم با شرایط سختی رفتم کارخونه، امروز فهمیدم نههههه، شرایط دیروز خیلی گل و بلبل بوده، امروز از ساعت ۶:۴۵درون سرویس جان نشستم و تا خود ساعت ۱۰ که مثلا انگشت ورود زدم از ترس و سرما لرزیدم، آنقدر تصادف دیدم،آنقدر ماشین بیچاره سر خورد، آنقدر راننده...
-
برف
یکشنبه 15 آذر 1394 22:24
سلام به روی ماه برفیتون، انشالا که بلا و مصیبتهای برف و سرما از شما دور باشه و روی خوش برف را دیده باشید، جایتان خالی، من هم با این سرویس های داغان کارخانجات در میان برف و بوران و از میان جاده های درب و داغان به وسط بیابان میتازانیم و جانمان را در کف دستمان میگیریم و هی امیدواریم که در میان این جاده ها که احتمالا...
-
هیچی
یکشنبه 8 آذر 1394 23:06
توی سرویس مثل هرشب خیره بیابانهای تاریک بودم،من بودم و هپروت. همه ذهنم یک جمله تکرار میشد، صدای بنده خدایی که همین تازگیها توی یک جمع مهمونی روبه من گفت: نکنه این نمیخوایم نمیخوایمها، الکیه و اجاقتون کوره و عرضه اش را نداریدو...به خیلی چیزها فکر کردم، به همسفری که همیشه معتقده به حرفهای آدمها به اندازه شعورگوینده توجه...
-
هذیان نصف شبی
شنبه 7 آذر 1394 23:37
سلام به روی ماهتون، شبتون به خیر و خوشی باشه انشالا. طبق معمول باید بگم که آنقدر این چند روز گذشته بدوبدو داشتم که نفهمیدم چطورگذشت، من واقعا نمیدونم چرا مدتیه که اینقدر سرم شلوغه و وقت کم می آرم، حتی صدای پدر مادر عزیزمان هم درآمده که بچه تو مگه چه غلطی(این کلمه را از خودم گفتم ولی باور کنید دقیقا منظورشان همین بود)...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 آبان 1394 22:06
سلام شبتون بخیر باشه، انشالا که آخرین روز از آبان زیبا را هم به خوبی گذرونده باشین، دقت کردین روزهای مست کننده پاییزی با چه سرعتی جلو میرند؟ برخلاف روزهای داغ و گرم تابستان که حداقل برای من خیلی لاکپشتی پیش میرن. آخر هفته ای داشتم که واییییییییی، بر خلاف تمام نقشه هایم برای خوابیدنی طولانی و کلی کارهای عقب افتاده به...
-
خسته نوشت
چهارشنبه 27 آبان 1394 21:16
تو خبر نداشتی مخفیانه به شهر آمدم تمام نشانه های تو را بوسیدم جای پاهایت گلهای سوخته گذاشتم شمعی کنار اتاقت روشن کردم و به ابدیت برگشتم تو از این سفرها خبر نداری محمود درویش *ایده آلها و الگوهای دوست داشتنیه من برای زندگی به یک خانمی شباهت داره که تمام وقتش مال خودشه و استخدام کسی نیست، اما نمیدونم چرا مریم واقعیه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 آبان 1394 22:03
سلام یکی از اصول جدی توهر کاری رعایت نکات ایمنیه، توی رشته من هم این مورد خیلی خاصه و باید بیشتر مورد توجه قرار بگیره اما گاهی تنبلی، بی توجهی باعث میشه آدم خودش را داغونکنه، تعداد زیادی مورد تیتراسیون داشتم با یک محلول، باید دستکش میپوشیدم اما دستکش سایز دستم تمام شده قود و عجله داشتم وکار باید آماده میشد، مثلا...
-
زندگیه من بدون من
شنبه 23 آبان 1394 21:25
سلام خسته وخوابالو از سرکار برگشته و خودم را روی مبل انداختهدوچشمهای خسته ام را به صفحه تبلت دوختم، خبرها پشت سر هم سرازیر شد و گل درشتشون هم اخبار فرانسه بود. دلم درد گرفت، این همه کشتار اذیتم میکنه، این همه وحشیگری، تمامی هم ندارد، همه جا هم هست. هرروز با یک اسم جدید، یک روز رژیم بعث و یک روز طالبان و تندروهای...
-
هسته خرمالو
جمعه 22 آبان 1394 23:36
سلام و شبتون بخیر انشالا که آخر هفته خوبی داشتین و بهتر از اون، اول هفته خوبی را شروع کنید. جانم برایتان بگوید که کلاس شنای این هفته پرید و من با چشمانی اندوهگین مجبور شدم به مربی اطلاع بدهم که منتظر بنده نباشه، چرا؟؟؟ به دلیل کار در کارخانه، بزرگی گفته بود کار در پنجشنبه ها خ.ر هست، شدیدا باهاش موافقم، خ.ر چموش و لگد...
-
نق نق شبانه
دوشنبه 18 آبان 1394 20:19
سلام امیدوارم که در این حمله های آسمانی که قدیمها اسمشباران بود و جدیدا شده، سیل در عرض ده دقیقه سالم مانده باشید. والا بلا ما که نفهمیدیم تکلیف این آسمون و این هوا و تابستان و پاییز با خودش چطوریه، آخه چرا اینجوری؟؟؟ باور کنید امروز شاهد سیلابی بودم که همینجوری دهان منرا باز نگهداشته بود که اهههه، یهو چی شد اینطوری...
-
یک برش از تعطیلات
شنبه 16 آبان 1394 22:00
سلام به روی ماهتون شنبه زیبا وتقریبا بارانیتون بخیر. فکر میکردم آخر هفته حتما میام اینجا و مینویسم، ولی نشد، آنقدر کار پیش بینی شده و پیش بینی نشده پیش آمد که نفهمیدم این دو روز چطور گذشت.ااوضاع کلاس شنا خوبه و تقریبا دارم اون حس محشر آرامبخشی که میشه توی آب پیدا کرد را حس میکنم. زمان کلاسم هشت صبحه و از آنجاییکه هیچ...
-
شب نوشت
سهشنبه 12 آبان 1394 22:55
سلام توی مسیری که هر روز صبح به سمت سرویس پیاده روی میکنم، از کوچه هایی عبور میکنم که حضور آپارتمانها توی اونها هنوز خیلی پررنگ نشده(این پررنگ نشدن ، یعنی بالای پنجاه درصد نرفته)، تو این کوچه ها اتفاقا قدمت زندگی توی اونها خیلی زیاد هم هست، یک عالمه ویلاهای کوچک و بزرگ و باصفا و سرسبز و خیلی ناناز وجود داره که من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 آبان 1394 23:12
سلام به روی ماهتون جانم برایتان بگوید که این روزها شنگولم اساسی، ارتباط مسقیمی بین حال و احوال من و میلیمترهای بارش باران وجود داره، فعلا خوبم تا بعدچه پیش آید. مدتها است که برای نظم دادن به زندگیمان(از آن نظمها نه ،یک نظم دیگه) مریم برای خودش چندتا پروژه مالی تعریف کرده، البته اول قرار بود با همسفر هردو در طراحی این...
-
کمی درد و دل
پنجشنبه 7 آبان 1394 23:28
سلام تو وقتهای خالیه آخر هفته، تو دنیای مثلا مجازی چرخ میزدم و گفتگوهای قشنگ دوستان را در مورد بازیه فردا میدیدم، ماشالا، هزارماشالا به این همه لطف و ادب و عنایتی که دوستان به همدیگه و به خانواده همدیگه دارند. هیچ مدله تو ذهنم جا نمی افته که نتیجه یک بازی، فرآیند یک مسابقه چقدر مهمه، چقدر ارزش داره که اینطوری دهانها...
-
Hello
چهارشنبه 6 آبان 1394 21:46
یک عالم حس خوب باشنیدن این سلام (الو)
-
شکر شبانه
سهشنبه 5 آبان 1394 23:51
الهی... ممنون .