مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

این چند روز که مشغول کارهای میرزابنویسی هستم، هندزفری به گوش دارم تا فضای شلوغ آزمایشگاه تمرکزم را به هم نزنه، فرصت خوبیه، منم و یک عالم آهنگ و یک عالم حسهای عجیب و البته یک عالم خاطره،(هر موقع برای آهنگی شدیدا ذوق میکنم پدر جان میفرمایند، آدم نیستی دیگه، آدم تو این سن و سال برای بچش ذوق میکنه نه آهنگ، تو هپروتی بابا جان).

خلاصه که حالی دارد این سفر تو‌آهنگها و البته از سردرد فراوان ۱۲ ساعت یکسره آهنگ‌گوش کردن فاکتور میگیریم.

 از سر کوی تو با دیده‌ی تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه‌ی بامی که پریدیم، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم
از سر کوی تو با دیده‌ی تر خواهم رفت

این یکی را بسیار میدوستم.

نظرات 1 + ارسال نظر
سپیده مشهدی دوشنبه 28 دی 1394 ساعت 08:54

دروددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

چطوری میرزا؟

درود به روی ماهت آق میرزا جونم.
ما که خوبیم، تو چطوری؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.