-
آش پارتی
دوشنبه 6 شهریور 1402 07:49
سلام صبح زیبا و خوش آب و رنگ با عطر پاییز به خیر و خوشی باشه این خونه جدید سه تا در داره، یکی از داستانهای ما اینکه آخرینبار اون کفش مثلا زرد را کجا دراوردم، پشت کدوم در مونده. یک داستان دیگه اینه که وقتی دنبال پسرک میدونم از هردری دنبالش میرم ، از در دیگه فرار میکنه، اما قشنگترین داستان را یکی از درها داره، یک درب...
-
بالشت رنگین کمانی
پنجشنبه 26 مرداد 1402 22:22
سلام ساعت حدود ده شب شده و پسرکم دوساعتی هست که عمیقاً خوابیده، آنقدر امروز بدو بدو داشته، که بعد از دوش گرفتن بیهوش شد(فردا صبح قبل از هفت بیدار میشه و بالای سر من هست). بلاخره بعد از مدتها از ورود به این خانه ، مبلمان حیاط را سفارش دادیم و به خانه آمد ، به انتخاب نیما، طرح بالشتهای مبل رنگینکمانی هست و امشب...
-
دغدغه های کوکب خانم
چهارشنبه 25 مرداد 1402 07:36
سلام به دلیل رگ و ریشه جنوبی مادرم، در منزل پدری غذاهای جنوبی زیاد در جریان هستند، از جمله بامیه. تمام عمرم با بامیه های اهوازی کوچولو و خوشمزه آشنا بودم، مادرم برای باغچه خونه جدید ، نشا بامیه از کرج خرید، اووووف نمیدونم چرا اینا اینجورین، خیلی سریع خیلی بزرگ میشن و جنس متفاوتی دارند با اون کوچولوها، اصلا به نظرم...
-
فوتبال دستی
دوشنبه 23 مرداد 1402 21:19
سلام مجدد از خیلی قدیمها فوتبال دستی بزرگ و میزی طور را دوست داشتم، آخرین قیمتی که سراغ داشتم حدود ششصد هزار تومان بود که به دلایل مالی و فضایی نخریدم، بحث مالی اینطوری بود که رفت توی اولویتهای چندم و بحث فضایی هم اینجوری شد که اصلا توی خونه جایی برای نگهداری اون میز وجود نداشت. گردش ایامچرخید و فضای مناسب در خونه...
-
متروسواری
دوشنبه 23 مرداد 1402 21:07
سلام مهدکودک پسرکم چند روزی تعطیلی داره به دلایل ساخت و ساز ساختمان بغلی، این تعطیل شدن خیلی خیلی زندگی ما را دچار تلاطم میکنه و البته معمولا همسفر بیشتر درگیر این موضوعات میشه چون شرایط کاری من تقریبا هیچ انعطافی نداره. امروز قرار بود برای یک موضوع کاری برم اداره تجهیزات ، به خاطر طرح و ترافیک معمولا برای اداره رفتن...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مرداد 1402 19:26
سلام چند دقیقه ای هست که توی هوای نسبتا خنک توی حیاط نشستم و آخرین صفحات کتابم را خواندم. کتاب تمام و بسته شده وحس خوبی را داره بهم منتقل میکنه، نامه های دکتر شریعتی به همسرش در سالی که از او دور بوده، در کنار ادبیات دلنشین و جملات گرم دکتر به همسرش، اینکه بعد از چهار سال بلاخره با خودم تونستم قول و قرار بگذارم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 مرداد 1402 07:07
سلام راننده سرویس مسیر جدیدم پسر جوانی از اهالی دهه هفتاد هست، اصالتا اهل نیشابور هست و جبر زمانه به این خطه آوردش. دنیای جدیدی از موسیقی را به گوش من اشنا کرده ، راننده خوش ذوق و مسیر جدید کمکم میکنه مسیر طولانی اذیت کننده نشه. امروز صبح فرصتی شد به پسرکم توی خواب نگاه کنم، دلم تنگ شده بود برای دیدن چشماش ، برای مژه...
-
سال ۸۷
چهارشنبه 11 مرداد 1402 20:45
سلام امشب یک آرایشگاهی اومدم که ۱۴سال پیش هم اومده بودم، چهره خانم ، صدای خانم و آرایشگاه همه و همه انکار تو ۱۴سال پیش فریز شده بود، تغییر بزرگ یک عدد کپی از خانم آرایشگر در کنارش بود، دخترش. خیلی حس عجیب و غریبی بود، انگار ۱۴سال از جلوی چشمم گذشت.۱۴سال پیش خیلی اتفاقها نیفتاده بود، دلم مریم سال ۸۷ را خواست ، مریمی که...
-
صبح ریحانی
یکشنبه 8 مرداد 1402 07:15
سلام کمی بعد از پنج صبح به روال هر روز از خواب بیدار شدم، بخشی از حیاط منزل سبزیکاری شده و متاسفانه به دلیل زمان محدود ما فرصت چیدن خیلی نداریم. امروز همت کردم و دو سید چیدم که بیارم برای دوتا همکار توی کارخانه ، بوته فلفل را چککردم، فلفل کوچولو زیاد داشت، بزرگ کم، چندتا بزرگ را چیدم و کنار ریحانها گذاشتم، بوته خیار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 تیر 1402 17:44
سلام پسرم این روزها وابستگی زیادی به همسفر داره ، اگر مجبور به انتخاب باشه، حتما ایشان را انتخاب میکنه. دیشب یککار خیلی اشتباهی انجام داد، خسته و بی حوصله بودم، داد بدی زدم، خیلی جدی رو به پدرش کرده و میگه این مامان خیلی بد شده دیگه، بگذاریمش توی سطل اشغال.منرا میگید ، وسط عصبانیت هنگ کردم، وروجک چی میگی آخه؟ در حال...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 تیر 1402 07:07
سلام دارم از خیابانی عبور میکنم که مدتهاست مسیرم تعریف شده اما ذهنم یک جوری رفتار میکنه انگار که اولین مرتبه هست. نرده خیابان، مغازه ها، چراغ راهنمایی ، همشون ، قبلیها هستند اما یک چیزی عوض شده، ذهنم، مغزم توی چند روز گذشته شرایطی گذرانده که انگار همه چیزم عوض شده. پسرکم قول سفر گرفته بود، چمدان در ماشین بود که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 تیر 1402 05:54
سلام اگر زندگی روتین شد، اگر کلافه شدیم از یکسری مشکلات ، چند دقیقه به بخش کودکان بیمارستان برید، خود جهنم را می بینید. دق کردم برای شبی که گذشت، برای پسرکوچولوی نازنینم که درد کشید و خانه را خواست، برای ناتوانی خودم توی کم کردن دردش. مدتها حتی برای نمونه گیری خون برای تعیین گروهخونیش مخالفت کردم و دیشب... خدای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 تیر 1402 17:05
سلام به لطف دنیای مجازی، چند ساعتی هست که همراه برادرم هستیم در بیمارستان، منتظر فرشته کوچولو هستند ، او لحظه لحظه خبر میدهد و ما تصور میکنیم آنجا در اتاق انتظار کنارشان هستیم، امیدوارم چشم بخیل حکو.مت همین باقی مانده مجازی را از ما نگیرد، همین کوتاه دبدنها و بودنها را. به لطف مزخرفات سفارت و ویزادهی، پدر و مادر همسر...
-
سحرخیز باش تا ...
چهارشنبه 7 تیر 1402 07:25
سلام به لطف عدم تغییر ساعت و جابجا شدن به منزلی که آفتاب از تمام روزنه هایش ورود میکند، از چهار صبح بیدار میشویم ، هرچقدر تلاش میکنیم خواب برنمیگرده، به ناچار مشابه خانواده های روستا نشین قدیمی از صبح زود مشغول کار و زندگی میشیم ، همسفر قسمتی از حیاط که هنوز آماده نشده بیل میزنم و من کمی ریحان میچینم که برای نهار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 تیر 1402 09:25
سلام به لطف یک ماموریت کوچولو در همین حوالی، امروز کارخانه نرفتم، با هزارتا ذوق پسرکم را صبح آماده کردم و به مهد رسوندنم، هرچند که شازده قهر بود و فرمودند اصلا دلش نمیخواهد پسر من باشه، چرا ؟چون دیشب مجبورش کردم خودش با دوچرخه رکاب بزنه و من را مجبور به هول دادن نکنه، دندان رو جگر کذاشتم و سعی کردم نشنوم چی میگه، به...
-
تغیرات این روزها
سهشنبه 30 خرداد 1402 08:04
سلام بعد از یک هفته بسیار شلوغ و سرویس شدن جسم و جانم در خدمتتون هستم.اسباب کشی با وجود پسرکم یکی از سختترین کارهای دنیا بود و نمیدونم چند ماه طول میکشه خستگی فکری و جسمی تمام بشه و من از شنیدن جابجایی منزل چارستون بدنم نلرزه. خانه قبلی که خالی شد از اسباب و انسان، درب را بستم، گوشه گوشه اش را نگاه کردم،خاطره ها...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 خرداد 1402 22:59
سلام ساعت به یازده داره میرسه و همسفر هنوز به خونه برنگشته، پسرکم به خواب فرورفته و من گوشه کنار خونه را نگاه میکنم و از همین الان دلتنگش میشم. چند لحظه ای هست نخ و سوزن را کنار گذاشتم، درگیری منزل جدید خیلی چیزها را تو خونه ما تغییر داده، یکیش همین دوخت و دوز های مورد نیاز پسرکمون. همسفر حوصله، دقت و ظرافت خوبی داره...
-
توت فرنگی
شنبه 20 خرداد 1402 09:29
سلام اولین محصول خانه جدید چیده شد، دوتا دونه توت فرنگی خوش آب و رنگ با مزه خاص و فوق العاده. همسفر نگاهممیکنه و میپرسه حالا دیگه خونه جدید خوبه؟ کارهایی که پیمانکار بیرونی میخواد تقریبا تمام شده، یک هزارتایی کار جزیی مونده که کار خودمون هست ، اونهم تو شرایطی که شرایط کاری هردومون اجازه مرخصی نامیده. در زمان کوتاه...
-
قایم موشک
پنجشنبه 11 خرداد 1402 19:29
سلام توی ایوان خانه جدید نشستم ، همسفر منتظر کابینت ساز هست، پسرک از خستگی بیهوش شده و روی زیرانداز نازک کنار اتاق خوابیده، چشمهایش معصومتر از هر زمان دیگری است، امروز ساعتی گم شد در محوطه، جانم به لب رسید، گرفتگی عضلاتم اجازه نمیداد قلبم پمپاژ کنه، خدا میداند چندبار خیابان را بالا پایین کردم، چقدر همسفر با ماشین...
-
گیلاس،البالو، زردالو
پنجشنبه 11 خرداد 1402 11:23
سلام نمیدونم اگر میدونستیم تعمیر و بازسازی خونه اینقدر زمانبر، پرهزینه و وحشتناک هست ، باز چنین خطایی میکردیم یا نه؟هبچمدله کار جمع نمیشه، پس انداز ما به انتها رسیده و سرویس شدیم با بدقولی تمام آنها که باهاشون طرف هستیم، افتضاح بدقولن، آخه نمیدونم چه اصراری دارند که این مدلی باشن، خوب تو از اول بگو ساعت ۴عصر میام...
-
عمه بازی
یکشنبه 7 خرداد 1402 07:26
سلام پدر و مادرم چند روزی منزل ما هستند، حضورشان در شلوغی وخستگی روزهای بازسازی منزل جدید خوبه. برادرکم فیلمی کوتاه از اتاق نی نی در راه گرفته ، توی کمد نی نی،هدایای ارسالی ما را نشان میده، سایر خریدهایی که خودشان هم در این چندماه انجام دادند و البته ماشین خودش که از ایران برده توی کمد قرار گرفته. همه همزمان توی گروه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 21:59
سلام طبق روال هرشب، تمام چراغهای خونه خاموش شدن ، پسرکم در حال تقلا برای خوابیدن هست و معمولا اونی که زودتر مبخوابه، منم. نازی خانم هم آروم آروم داره برای خودش توی سالن میچرخه و آشغالهای تمام نشدنی خونه را جارو میکنه(احتمالا قبلاً ایشون را معرفی نکردم، ایشون یکی از اختراعات جالب دنیا هستند برای جارو کردن و طی کشیدن،...
-
گل زرد
یکشنبه 24 اردیبهشت 1402 07:33
سلام به همراه همسفر و پسرک و خانواده های مهدکودک جدید، طبیعت گردی داشتیم. با توجه به تجربه اول کمی حس غریبی بود که تلاش میکردیم کم شود. پسرکم سرعت و قدرت خوبی برای راه رفتن و جست و خیز دارد و زیاد از لیدر گروه جلو میرفت. همسفر هم در تلاش برای مراقبت از او. همینطور که مشغول گفتگو با دیگران بودم و درحال عبور از یک رود...
-
عاشقی آسمون
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1402 08:58
سلام اتاق من ویو نسبتا خوبی داره، نیمه پایین پنجره ها ، خیابان شهرک را نشان میده اما نیمه بالا آسمون محشر شهرک را. همین الان، دقیقا همین ۸:۵۶دقیقه الان رعد و برق فوق العاده ای داره میزنه، صدای فوق العادش میپیچه تو اتاقم. پنجره ها را باز کردم که باران تند وارد اتاقم بشه(بعدا از خدمات به خاطر خیس کردن کف اتاق معذرت...
-
بچه های نسل کرونا
سهشنبه 19 اردیبهشت 1402 19:28
سلام به دلایل مختلف ،بلاخره دلم را راضی کردم موهای فرفری جوجه را بعد از ماهها کوتاه کنم، البته به خودم قول دادم هوا که خنک شد میگذارم حسابی بلند بشه دوباره زیر دست آرایشگر مثل یکموش کوچولو نشسته بود و با چشمهاش دست آرایشگر را برای همه چیز دنبال میکرد. از آرایشگاه که اومدیم بیرون میپرسه مامان چرا آقاهه به موهام الکل...
-
پارچ آب
دوشنبه 18 اردیبهشت 1402 17:59
سلام تویی سرویس به سمت خونه میرم, ، به دلیل جلسه مزخرف ذکر شده، امروز دیرتر میزم، خدا را شکر راننده اسنپ ، کولر روشن کرده. مدتی هست راننده های بسیار عالی اسنپ به تورم میخوره و با تمام وجود امتیاز بالا میدم خدمتشون. *پسرکم با مهد جدید تقریبا اوکی شده، احساس میکنم تحت تاثیر جو مهد جدید آرومتر شده.فقط یک فحش جدید یاد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اردیبهشت 1402 11:08
سلام صبح که میشه تلاش میکنم تمام انرژی خوب دنیا را درون خودم داشته باشم، لحظه به لحظه که میگذره، آدم به آدم که میبینم سطح این انرژی تغییر میکنه. *امروز صبح قبل از خروج از منزل، همسفر بغلم کرد، گفت ممنون هست که این روزها تحمل میکنم، صبر میکنم. *امروز صبح در جلسه استراتژیک پلن کارخانه، مجری جلسه سوالهای زیادی از برنامه...
-
عکس سفری
شنبه 16 اردیبهشت 1402 21:39
سلام یک دیواری تو خونه داریم که روی اون عکسهای دونفره من و همسفر هست، در سفرهایی که فرصت کردیم برویم، پسرکم هربار اینها را میدید و میپرسید من کجا بودم؟ جواب میگرفت که تو هنوز پیش ما نبودی، به دنیا نیومده بودی و... در سفر اخیر هیچ مدلی نتونستیم سه نفری یک عکس بگیریم که قابلیت چاپ داشته باشه، یعنی حتی با فوتوشاپ هم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 03:44
سلام برادرکم مهمانی پیش از تولد برای جوجه در راه دارد، از مدتها قبلتر صحبتش را میکرد، یکی از غذاهای مهمانی به خاطر من کشک بادمجان است، تعدادی از نزدیکترین دوستان من نزدیک او زندگی میکنند و در مهمانی هستند و تلاش میکنند لحظه لحظه برای من عکس بفرستند و مثلاً من را شریک مهمانی کنند، عکسها هیچکدام باز نمی شوند تا الان،...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1402 10:12
سلام از مزخرفترین حالات زندگی ،خیره به سقف شدن، همراه تهوع بسیار و سرگیجه فراوان است ، فشار لعنتیم از روی هفت تکان نمیخوره، چسبیده رو این عدد.جمله مادربزرگها :هیچ چیز، هیچ چیز تو زندگی به ارزشمندی سلامتی نیست، بخدا من اینو میدونم، اعتقاد قلبی هم دارم، دلم راه رفتن بدون سرگیجه میخواد.