سلام
دیدید بعضی از شبها نمیگذره ، جون میکنی، ساعت را هزار بار نگاه میکنی، اما تازه یک دقیقه گذشته، دیشب از اون شبها بود، امروز هم ادامه همون شبه، نمیگذره. وقتی توی یک جلسه مزخرف هم باشی، جور دیگه میگذره، از ۸صبح تا ۷شب جلسه یکسره مدیران ست شده ، دیشب شاید یکساعت چشمهایم بسته شده و یکسره کابوس دیدم. چشمهایم هیچ مدلی باز نمیشن. تمام دیشب نتونستم حتی پسرم را بغل کنم.
من یک عادت بد و غلط دارم، برای خوب بودن حالم دیوار اعتماد میسازم، حالم خوبه تا وقتی اون دیواره باشه و البته که هیچ دیواری موندنی نیست، همشون میریزم و هرچه تو سختتر تکیه داده باشی و محکمتر ، سختتر سقوط میکنی، سختتر میریزی و دردش خیلی بیشتره. با هر دیوار جدید به خودم قول میدم ، دیگه رو این حساب نمیکنم، دیگه نمیکشم ، روحم، روانم و جسمم تحمل نداره، اما باز تکرار اشتباه، سقوط سختتر و درد بیشتر. دلم میخواد خودمو بغل کنم، به خودم بگم، مریم جانم ، دیگه بسه، مواظب خودت باش، مراقب باش، خودتو باور کن، چند بار تکرار یک اشتباه آخه ؟
بعداً نوشتم:امشب، حتما بعد از جلسه خودم را بغل میکنم، کلی قربون خودم میرم، بس که سخت گذروندم این شب و روز لعنتی را.
عزیزم سخت رنجیده ای ، حتی اگه مسئول حال بد خودت هم باشی با خودت مهربونتر باش ...قرار نیست اگر به هر دلیلی دیوار اعتمادت را ویران می کنن ، هم زخم خورده بشی هم خودت را بازخواست کنی .... زندگیه دیگه رفتار انسان ها حتی عزیزترینها هم تابع خیلی شرایطه ، اعتماد صد در صدی نداشته باش ، حداقل ضربه اش کمتره ... امیدوارم فقط صداقت رو تجربه کنی
کاملا درست میگین، زندگیه و از همه آدمها هر رفتاری محتمل هست و من تنها چیزی که شاید بتونم کنترل کنم رفتار خودم هست
میدونید چی مزه میده؟ اون کافیشاپ کنار اداره ای که میرید!
اون هم خوبه ، اما راستش من الان یک میل عجیبی دارم که بلیط بگیرم به یک مقصد دور، مثلا چابهار بدون گوشی
به نظرم حتی باید به خودت جایزه هم بدی
خیلی زحمت می کشی خدایی، تو این راه و کار سخت و مادری کردن و همسر بودن احساس می کنم قدردان خودت نیستی
حال بد این روزهام، سختی این روزها و شرایط الآنم فقط به خاطر رفتار خودم هست، به خاطر لحظه های تلخی که دارم میگذرونم و به خاطر حال بدی که باعثش خودم هستم، خودم را نمیبخشم.