-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 تیر 1397 00:07
سلام انشالا که ذوب نشدید تا حالا، کباب هم نشدید. تابستانی میگذرانیمها، همچین زیرش را زیاد کرده اند انگار که قسم خورده اند، احدی زنده بیرون نماند در پایان گرما. روزهای قشنگ این روزهای مملکت را که میبینید، آدم همینجوری سعی میکند خودش را آرام نگهدارد، این وسط ببینید یک نفر چطوری آمپر آدم را بالا میبرد و باعث میشود،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 تیر 1397 21:03
سلام حال و احوال شما؟ خوبین؟ اومدم اینجا که بنویسم من از ملت شریف کرواسی عذر میخوام، خدا شاهده نمیخواستم اینجوری بشه، من حتی روحم از حضور این کشور در جام جهانی خبر نداشت، از اونجاییکه هرکی را خواستیم، حذف شد و از اونجاییکه وقتی آدم مجبور میشه بلاخره از بین دوتا تیم یکیو دوست داشته باشه ، با دیدن روی گل رئیس جمهور،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 تیر 1397 23:10
سلام حال دلتون خوب باشه الهی و شبتون خوش امیدوارم که تو این روزهای بی آبی و بی برقی و بی ارزی و بی پولی و خیلی چیزهای دیگه، هنوز یک گوشه دلتون خوش باشه و امیدوار که حتما این روزهای نه چندان راحت هم میگذرد. جانم برایتان بگوید که اوضاع گل و بلبلی داریم این روزها، در کارخانه بیش از ۴ ساعت قطعی برق داریم و قطعا این قطعی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 تیر 1397 20:22
سلام دوشنبه قشنگ متفاوتتون به خیر باشه الهی میگما، هیچ چیز مثل یک دوشنبه تعطیل وسط هفته نمیتونه ترمز یک هفته کاری را که خیلی سخت و پر تنش شروع شده با بکشه. نمیدونم از فضای نه چندان قشنگ این روزهای کارخونه های تولیدی خبر دارید یا نه؟ نوسانات عجیب و غریب بازار و تحریم و داغون بودن قوانین داخلی و کلی چیز دیگه، اوضاع...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 تیر 1397 13:33
سلام در نبود مادرک، خواهرانه تنهاییهای آخر هفته را کنار هم میگذرانیم. ذوقی دارد که زنگ خانه خواهرک را بزنی و چند لحظه بعد دو تا وروجک در بازکنند و جیغ جیغ کنان تو را بکشند و ببرند توی خانه. ۴۸ ساعت گذشته تمام لحظاتم وصل بوده به این دوتا تپلک، خواب، غذا و حتی سرویس بهداشتی هم تا پشت در مشایعتم کردند. الان هم سینما در...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 تیر 1397 08:13
یک سلام بیابانی از وسط بیابان سرویس شرکت خراب شده، وسط بیابان دقیقه ها را میگذرانیم. راننده کلافه شده از خوابیدن ملت، بلند بلند حرف میزند، لامصب همه خواب نازنینم را پرواز داد. ذهنم پر میزند به سمت قوری چای موجود در شرکت که لحظه لحظه کمتر می شود. *این انصافه آخه؟ شب را با خیال صعود ژاپن بخوابی، صبح ببینی چشم بادامی ها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 تیر 1397 10:50
سلام صبح گرم شما به خیر اگر دید خبری از من نیست یقین بدانید ذوب شدم و در زمین فرو رفته ام از شدت داغی روزگار. حدسم اینه که این روزها خداوند مهربان با نمایندگانی که خود را منتصب به او میدانند مسابقه گذاشته که ببینند کدام یک میتوانند ملت را بیشتر برشته کنند. آخه من قربانت بروم، ۴۹ درجه؟ ۵۳ درجه؟نه توی جنوب همیشه داغدار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 تیر 1397 20:18
سلام به روال هر هفته رفتم که یک دسته گل میخک بخرم، زرد، قرمز، سفید و بنفش، همه را این اواخر خریدم.عاشق سفید خالص و صورتی یک دستش هستم. دسته صورتی را برداشتم، برخلاف همیشه تعداد شاخه های گل نصف شده، پای صندوق که اومدم حساب کنم، قیمت دسته گلم ۵۰۰۰ تومان افزایش پیدا کرده.سعی میکنم قانون مهلت ۲۴ ساعت زندگی را تو ذهنم مرور...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 تیر 1397 23:46
سلام تو خونه ما اخبار دیدن ممنوع شده، بی بی سی، من و تو، شبکه خبر داخلی، شبکه خبر خارجی، هرچیزی که بخواد شایعه و حقیقت را بیاره تو خونه، هرچیزی که بتونه سر منرا از زیر برف بیاره بیرون. اما همه اینها بستم و باز میشنوم، میبینم و چینی بند زده آرامش درونم باز میشکنه و میریزه پایین و من خالیتر از خالی میشم. دنیای خودم را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 تیر 1397 14:17
سلام یک دختربچه ابلهی درون من و یک پسربچه لجبازی درون پدر هست که با وجود گذشت یکعالمه سال از بودن من و درکنار اینکه با تمام وجودم عاشقانه دوستش دارم، گهگاه چنان میزنیم همدیگر را درب و داغان میکنیم که حد ندارد. راه دور و نزدیک هم ندارد، چه آن زمانیکه در خانه پدری بودم، چه روزهایی که دور شدم، چه این روزهایی که خیلی دور...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 تیر 1397 15:37
سلام یک عادت مشنگی داشتم از بچگی که تو دلم شرط بندی میکردم، مثلا میگفتم اگر مامانم امروز ماکارانی در ست کنه(به دلیل عدم علاقه پدر به این غذا، پخته شدنش تو خونه ما خیلی بعید بود)، من امتحانم را قبول میشم، یا اگر عیدیهام به اینقدر برسه ۱۳ به در بارون نمی یاد. خیلی بی ربط بود میدونم، اما با تعریف کردن شرطهای سخت و غیر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 تیر 1397 23:02
درکنار خیلی از مفاهیمی که در طول عمرم یاد نگرفتم و احتمالا یاد هم نخواهم گرفت، تعریف و فهمیدن آفساید است. صدها بار، پدرک، برادرک و در نهایت همسفرم این واژه اعصاب خورد کن را توضیح داده اند، اما هنوز که هنوزه لامصب جا نمی افته که جا نمی افته.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 تیر 1397 13:55
سلام خسته از یک صبح پرکار و کمی بحثهای تمام نشدنی سراغ پدرک و مادرکم رفتم. اولین روز کاری بدون برادرک و همسرش را میگذراندند و نگران بودم تنهایی جایی بروند و گم شوند. توی فروشگاه بودند که جواب دادند. هردونگاهشان هنوز مست دیدار پسرکشان بود دنبال لپه میگردند، مادرک از برادرکم شاکی بود که چرا نگفته لپه ندارند، کافلند و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 تیر 1397 09:58
سلام به خودم قول داده ام این روزها هرکجا حرف اوضاع آشفته و به هم ریخته مملکت را شنیدم، نشنوم، کانال دریافت گوشم را عوض کنم، اگر توانستم آهنگ های نازنینم را گوش کنم، اگر نشد ، خیالم را ببرم به جاهای خوب، به خنده های تپلکهای خواهرک فکر کنم،به موهای فر دختربچه همسایه که مثل سیم تلفن هست، به بوی خوش دریا، به صدای قشنگ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 تیر 1397 00:04
سلام شبتون به خیر باشه الهی از شدت بی خوابی منگ منگم اما خوابم نمیبره. پدرک و مادرک را نزد برادرک فرستادیم ، اگر بگویم چه پوستی کنده شد تا بروند باور نمیکنید. پدر به این لوسی، نوبره والا. جانم برایتان بگوید پدرجان ارادت عجیبی به کار کردن دارد، یعنی تا وقتی کار می کند آرام و نرمال هست، وای به حال لحظه ای که کمی، فقط...
-
۱۳۹۷/۰۳/۲۴
پنجشنبه 24 خرداد 1397 08:05
سلام چند سال قبل، روزی مثل امروز عجیب دلتنگ بودم، باورمنمیشد سی ساله شدم، هرکی تبریک میگفتم، یک غم بدی تو دلم مینشست و میگفت ای خدا واقعا ، سی سالگی؟ قبلترها آنقدر سی سالگی از ذهنم دور بود و متفاوت بود و پیر بود، باورم نمیشد که به این سن رسیدم و خیلی کارها نکردم و هنوز مثل بیست ساله ها زندگیم رو هوا هست و هیچ ثباتی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 خرداد 1397 13:59
سلام یک گندی زدم تو کار که خودم از دست خودم کلافه شدم، عصبانی شدم، تحقیر شدم، هزارتا صفت مزخرف دیگه هم شدم. این چند روز به خیر بگذره انشالا.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 خرداد 1397 17:08
سلام اینجانب امسال چندبار روزه شکاندم، فقط و فقط به خاطر سردرد ناشی از بی چای بودن و الزام برای گزارش نویسی، یعنی سردرد حمله کرده بود، گزارش پیچیده هم ازم خواسته بودند، دیگه واوایلا، با عرض معذرت از خدای مهربان ، لیوانهای چای بالا رفت و پایین نیام . آقا سرویس شدم از سردرد این مدت، کارخانه هم به دلایل داخلی و خارجی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 خرداد 1397 21:40
سلام شبتون به خیر باشه الهی، انشالاکه بعد از چند روز تعطیل، اولین روز کاری را خوب شروع کرده باشید. فرم لباسهای سالن تمیز کارخونه ما به شکلی هست که فقط ابرو و چشم دیده میشه، برای تازه واردها سخته، اما یک مدت که بگذره خیلی راحت میتونید با همین یک ذره، همکارها را شناسایی کنید و باور نمیکنید چه بسیار عشقهایی که با همین یک...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 خرداد 1397 21:55
سلام وقتی میخواهی سرعت گذشت زمان را ببینی کافیه ببینی اون زمان که این اتفاق افتاد کیا بودند، کیا تبودند، تو کجا بودی، زندگیت چطور بود؟ خرداد ۸۸ در مشهد زندگی میکردم، زندگی با همسفر روال دیگری داشت، هنوز جواب کنکور ارشد نیامده بود، همسفر اصلا قصد نداشت بار دیگر شانسش را برای پذیرش دکتری امتحان کند، بهار به دنیا نیامده...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 خرداد 1397 01:09
سلام نیمه شبتون خوش باشه الهی اگر از شما بپرسند کدوم دلچسبتره؟ چیو انتخاب میکنید؟ *یک طرفه شدن چالوس تو اوج شلوغی و ترافیک و رهایی هزاران ماشین یا اولین دوش آب گرم تو خونه خود آدم و شستن غبار و خستگی راه؟ هردو اتفاق محشره.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 خرداد 1397 12:14
سلام به لطف بانوی مزرعه دار که زیر آفتاب داغ مشغول کار بود توت فرنگی چیده ام، آنقدر ذوق کردم که بقیه ماشینها هم سطل به دست روانه مزرعه شدند. مثل دختربچه های لوس که با هرچیزی جیغ میزنند، دست به جوجه اردکها زدم و ذوق زده از نرمی تنشان جیغ زدم. بوته های سیر را از زمین درآوردم و مست شدم از بوی خوششان. زندگی کردم این روزها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 خرداد 1397 19:51
سلام تو شلوغ پلو غیهای تعطیلات تونستیم یک کنج خلوت پیدا کنیم لب آب و جدی جدی ریلکس کنیم. بی خیال پیشروی ماسه های به لباسم شدم و لب آب نشستم. لذتی داره تلاش من برای چاله سازی و حمله های دریا برای چاله پرکنی. از دوتا قلب در هم فرورفته کنارم که دوتا کفترعاشق کشیدند و یک تیر هم از میانشان عبور داده اند، تقریبا چیزی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خرداد 1397 20:42
سلام روز و روزگارتون خوش باشه الهی لب آب نشستم، آسمون بین روشنی تاریکی درگیر شده و یکی از قشنگترین غروبهای عالم را جلوی چشمم آورده. یکی از فانتزیهای دوست داشتنیم داره اتفاق می افته، خودم هستم و خودم و یک صندلی که لباسم ماسه ای نشه و یک کتاب که سورپرایز همسفر بود برای شروع خرداد . ساحل هم جزو معدود تکه های تمیز از خزر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 خرداد 1397 23:46
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی کلا حال میکنی از اینکه ما چاره ای جز تسلیم نداریم جلوی تو، خیالی نیست، تو خدایی قدرتمندانه کن، ما بندگی ضعیفانه و تسلیمانه و کوفتانه.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 خرداد 1397 23:15
سلام جمعه شبتون به خیر باشه الهی روزهای بهاری را به خیر و خوشی میگذرانید؟ انشالا که علی رغم بالا پایینهای مملکت و روزگار عجیب و غریبی که میگذرد حال دلتان خوب باشه و تنتون سالم. چند شبی هست که میخوام بیام بنویسم، اما بی حالیهای قبل و پس از افطار و حجم خواب زیادی که این شبها پیدا کردم، حضورم را کمرنگ کرده، به هر حال ،...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 اردیبهشت 1397 23:02
سلام جمعه شبتون به خیر باشه الهی عرضم به حضورتان که چند روز قبل دوستان و همکاران قصد خرید هدیه مشترک برای دوستی بودند. نوع هدیه را با توجه به روحیات دوست جان دوست نداشتم، مثل آدمهای ننر و نخاله از جمع انصراف دادم و در نهایت روی میز هدیه کتاب گویای کیمیا خاتون(خرید به پیشنهاد فروشنده مهربان بود) بود و یک تابلوی نقره....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1397 20:11
سلام توی راه پله خونه بودم که صدای گوشیم بلند شد. همینطور که کلید را تو در مینداختم ، تصویر بهار روی گوشی اومد با اشکهایی که گوله گوله از چشمهاش میریخت رو صورتش. به هوای اینکه باز مامانش دعواش کرده و لوسانه به من پناه آورده، پرسیدم تپلک چی شده باز؟ جواب که داد، حس کردم قلبم داره می ایسته، یک دنیا خاطره تلخ سالهای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اردیبهشت 1397 23:09
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم؟ نمیشنوم؟ دنیای خرتو خری است، بسیار خرتو خر.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اردیبهشت 1397 16:11
سلام به روی ماهتون یکی از خیلی چیزهایی که تو دنیا منرا ازار میده، بوی بد عدق آقایانه است. اصلا نمیدانم چرا وضعیت این تو بعضی برادران اینقدر شدید است، فکر کنید طرف تو حلقت هم ایستاده باشه، تمام وقت نفسم را نگهداشته بودم و در آستانه خفگی بودم که بلاخره ولم کرد، ایییییش، حالم به هم خورد، دلم نیامد تنهایی حال به هم خوردگی...