سلام
ظهرتون به خیر باشه الهی
جایتان خالی، از صبح تا ساعتی قبل به همراهی دوست عزیزی که بودنش یکسره لبخند میاره روی لبت، بین سه نقطه استخر، سونا بخار و حوضچه آب یخ در حرکت بودم. شبیه عروسکهای چوبی که با نخ حرکت میکنند از استخر بیرون آمدم و با گوشهایی پر آب خودم را به همسفر رساندم. لوبیاپلوی چرب مادر شوهر را با تهدیگهای خوشمزه، بدون ذره ای عذاب وجدان صرف شده و الان در دلچسبترین پوزیشن ممکن( زیر کولر و ملحفه خنک و نهار سنگین خورده و له شدگی ناشی از استخر) خوابیدم و اصلا هم دلم نمیخواد به توصیه های تمام نشدنی همسفر که میگه بلافاصله بعد از غذا نخواب گوش بدم. تمام وزوزهای ناشی از کار سنگین روز بعد و بیدار شدن زودهنگام و سرکار رفتن را که در سرم میچرخد را هم فعلا به هوا سپرده ام. نگرانم که اگر مرخصی به جای یک روز، دوروز میشد، جدی جدی قید کار را میزدم.
*شنبه ای که در مرخصی بگذرد از شیرینترین نعمات خداوند است.
وقتتون خوش باشه الهی
چه پست دلچسبی به به همیشه به گردش
زنده باشن چنین مادرشوهر جان
نوش جونتون طعم این پست.
انشالا