سلام
من آدم حرف زدنم، حال خوبم،حال بدم با حرف زدن خودش را نشان میده، اما امروز فهمیدم میتونم برای ابد ساکت بشم، به معنی واقعی لال بشم.
یک چیزی، یک حسی هر دو لبم را به هم دوخته، یک طور لذت بخشی دوخته که دلم نمیخواد هرگز باز بشه و عجب لذت بخش هست این ساکت شدن و ساکت ماندن.
عزیزم !
نطقت کور میشه. هم بگو .هم بنویس .حیفه سکوت کنی ،تو که حرفای قشنگ بلدی ،.
به قول سعدی :«دریغ است هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند»
رضوان جان اتفاقا شاید ایراد همین باشه که من فقط حرف بلدم بزنم، شاید بهتره یک موقعهایی اینقدر حرف نزد حتی حرف قشنگ
۷۰ درصد مشکلات بین انسانها ناشی از حرف نزدنه و ۳۰ درصد بقیه هم بد حرف زدن ، یا کج فهمی طرف مقابل ... حرف بزن دختر جان ، گله کن ، تشویق کن ، صراحتا خواسته هات رو بگو ... بگو .. انقدر بگو تا ملکه ذهن آدما بشه خواسته هات ... حرف نزنی میفتی تو دام نشخوار فکری ... بالاخره غریزه و توانایی سخن گفتن رو که نمی تونی کتمان کنی ... نگو باید بدونه چی می خوام ، بگو دقیقا با ذکر جزئیات که چی می خوای
من همیشه طرفدار حرف زدنم، کلا آدم حرف زدنم، ولی وقتی میگی، میگی وفقط میگی، یک جورایی یکمونولوگ میشود که فقط خودت با خودت حرف میزنی و این واقعا آزار دهنده میشه
من نمیدونم از کی ولی میدونم دقیقا تو همین حالتم
شاید یکی از دلایل بستن وبلاگ م هم همین بود
کلا لال شد با یه دل پر از آشوب
و چقدر سخت که باید مادری هم بکنیم
مادری سختترین تصمیم زندگیم بود. به ویژه برای منی که همیشه داستان دارم و حال بد هم زیاد.
ایکاش که توبنویسی.