مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مار پدر-مار پسر

سلام

پدر و‌ پسر زیر دوش هستند تا شاید انشالا تمام خاک کوچه و باغچه از سر و روی پسرک شسته شود ، از بس که امروز انواع خاک بازی‌ها را داشته.

صدایشان به گوشم میرسد،  پسرک از پدر میخواد که مار پدر شود و او هم مار پسر شود. مار پدر در جنگ با شیر آسیب دیده و‌مار پسر دنبال یک گیاه جادویی برای خوب کردن مار پدر هست.

یک‌جوری قشنگ قصه را می‌برند جلو، یک جور قشنگی خیالبافی را ادامه می‌دهند که دلم میلرزد. 

همسفر ،هرچقدر در مقام همسری  رفتارهای خاصی دارد ، در مقام پدری فوق العاده هست، خیلی زیباتر از من دنیای پسرک را رنگ می‌دهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد