-
کشک
یکشنبه 15 بهمن 1396 13:27
سلام حس و حالم به خوردن کشکهای گوگولیه و سفت و قلقلی چیزی شبیه مواد شادی افزاست. کشف کردم که به محض قرار گرفتنش در گوشه لپم، استرس و غم و اندوهم دود میشود و کلا وارد فاز شادمانی میشم. تنها سختی که دارد، صحبت کردن است، سخته که یک قلقلی گوشه لپت باشه و حرف بزنی.
-
نرگس افغانستانی
شنبه 14 بهمن 1396 22:40
توی حال و هوای سرد و پیچیده در پتو و بدون همسفر و چرخیدن های مجازی، دلم یک کتاب خواست. افسوس برای نرگس های افغانستان ، حدس میزنم دوستش داشته باشم. دیروز بعد از ظهر تمامچند کتاب فروشی محدود اطراف که توی عصرگاه جمعه هم باز بودند، سرک کشیدم و از هرسه جواب شنیدم، تمام کردیم. فرصت دورتر رفتن نداشتم، دلم الان میخواهدش و تا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمن 1396 21:25
سلام برای سوار تاکسی شدن کلی معطل شدم تا بلاخره یک تاکسی امن!!! سر راهم قرار بگیره و لحظاتی بعد از سوار شدن خیلی قشنگ درجه امنیت تغییر کرد و اعتراف میکنم تا سرکوچه که برسم تمام وقت دستم روی دستگیره بود که مبادا، مبادایی بشود و اماده باشم که بتوانم به موقع درب تاکسی را باز کنم. چنین مشنگ گاهی ترسویی هستم من . از تاکسی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمن 1396 13:42
سلام جمعه شبها سعی میکنم هی به خودم تلقین کنم که استرس نداشته باش، اشکال نداره که فردا شنبه هست و اشکال نداره اوضاع کارخونه به دلایل مختلف قاراشمیش هست، یک عالمه چیزهای دیگه هم اشکال نداره. برای بهتر شدن روح و روانم شنبه صبح زودتر بیدار میشم، علی رغم اینکه میدونم ۸ صبح باید همه چیز را پاک کنم، کلی با وسواس ارایش میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمن 1396 01:04
بعضی شبها عجیب صبح نمیشوند. عجیب وسوسه کننده هستند، عجیب شب هستند، خیلی شب. شبت بخیر
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 بهمن 1396 11:36
سلام صبح مایل به ظهرتان بخیر بعد از مدتها تجربه تنها در خانه را میگذرانم. از خرابکاریهایی که به دلیل نبود همسفر پیش اومده بگذریم، انگار در حال گذراندن یکجور مدیتشن هستم. تلویزیون خاموش، ساکت بودن خونه، روشن کردن عودهایی که من دوست دارم و همسفر علاقه ای به بوهایشان نداره و راه انداختن دودهای دیگری که بازهم همسفر علاقه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 بهمن 1396 00:13
سلام شبتون خوش باشه الهی اینجانب هم با وجود اینکه هنوز آثار برف نوردی در تعطیلات اجباری در بدنم هست و به هرطرف میچرخم، طرف دیگری دردناک میشود، خوبم و خدا را شکر. جدی جدی امروز سرکار رفتن عذاب الیمی بود، مصداق بارز شب شراب نیرزد به بامداد خمار، خدا وکیلی بعد از دو روز برفی و خوابیدن طولانی و مدل به مدل فیلم دیدن و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 بهمن 1396 23:48
سلام شب محشر سفیدتون بخیر باشه الهی اینجانب با یک عالم عمر مفید و غیر مفید گذرانده، در تمام دوران تحصیلم یکبار نشد که به دلیل بارش برف و بورانی ، معاف از حضور در صحنه علم و دانش بشم. برای اولینبار در زندگی بدون اینکه صبح بیدار بشم و تا نیمه راه برم و برگردم، دقایقی پیش مطلع شدم که بله، به دلیل داغون بودن جاده و یخ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمن 1396 21:39
سلام جمعه شبتون به خیر باشه الهی اینجانب برای این دوروز اخر هفته به اندازه تمام جمعه پنجشنبه های سال، کار تراشیده بودم. همه کارها هم شکر خدا در اولویت انجام. کلی بالا پایین کرده بودم و با دلی خوش و اطمینان از برنامه ریزی استارت پنجشنبه خورد. دویدم و دویدم و دیشب له شده به منزل که رسیدم ساعت را برای ۷ صبح کوک کردم که...
-
رویای چای
چهارشنبه 4 بهمن 1396 10:40
سلام تو بک جلسه طولاااااانی هستم.جایتان خالی گروه گروه مدیر جلوی رویم نشسته اند و ابهتشان ته گلویم را خشک کرده و پر پر میزنم برای ورودی چای. سینی چای که وارد شد، دیدم تو این فنجانهای جینگول پینگول کوچولو چای ریخته اند و غم ته دلم را گرفت که ای وای، این چند سی سی چای به کجای من میرسد؟ دلم همان لیوانهای کاغذی را میخواهد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 دی 1396 17:15
دقیقه های آخر سرکار هستم. روبروی من یک پنجره بزرگ هست و باور نمیکنید چه منظره فوق العاده ای داره تماشای الانش. انگار که خون پاشیدند توی آسمون، چند ردیف سیم بکسل هم از روبرو رد میشه و یک عالمه گنجشک( با یک پرنده دیگه با سایز گنجشک) روی اون با فاصله های منظم نشستند. اصلا باورم نمیشه این کوچولوها بتونند اینطوری و با این...
-
نیمه شب با حافظ
شنبه 23 دی 1396 23:39
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی *شبتون خوش باشه الهی. احتمالا خیلی از شما هممثل من ساعتی هست که لوباتری شدین و فقط چشمهاتون بازه. دوتاکار آورده بودم خونه و هرچی به ذهنم و چشمم التماس کردم بلکه دو دقیقه نگاهی به اونها بندازه، نشد که نشد. ذهن و چشم و زبانم یک به جهنمی به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 دی 1396 13:28
سلام ظهر شنبه قشنگتون بخیر باشه. شنبه من که همچین قشنگ شده، از شدت قشنگی نفسم را بریده. نمیدونم محل کار شما هم اینجوریه؟؟؟؟ چرا شنبه ها از در و دیوار میباره آخه؟ البته وضعیت یکشنبه و ادامه روزها همینجوریه، ولی احساس میکنم شدت تخریب روح و روان توی شنبه ها بیشتر میشه، نمیدونم اثرات مستی تعطیلات قبلشه یا چیز دیگه که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 دی 1396 23:23
سلام جمعه شبتون بخیر باشه الهی میگم خدا را شکر که این دوروز آخر هفته وجود داره وگرنه من نمیدونم تمام کارهای نکرده ام کی قرار بود انجام بشه. والا به خدا. اصلا نفهمیدم چطور گذشت این پنجشنبه و جمعه. تپلکهای خواهرک هردو ناجوانمردانه مورد حمله ویروسها قرار گرفتند و پوست خواهرک را کنده اند از نق نق و گریه و دارو نخوردن. تو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 دی 1396 01:29
سلام نیمه شب تعطیلاتتون بخیر. گاهی موقعها برای روزهای تعطیلت آنقدر برنامه میچینی که روی روزهای کاری سفید میشه. امروز بعد از مدتها فرصت آبتنی دست داد و تا از استخر بیرونم نکردند، خودم بیرون نیامدم که نیامدم. توی استخر من بودم و من و مگه چندبار فرصت اینطوری پیش میاد؟ به جای عرض و طول استخر، دورتادور چرخیدم و چرخیدم....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دی 1396 13:54
سلام خسته نباشید از بدو بدوهای زندگی من توی کارخونه با تیپهای مختلف و آدمهای جورواجوری طرف هستم، کارم هم به خیلی از واحدها گره میخوره و خلاصه از صبح تا شب مشغول کشتی گرفتن روحی و جسمی با مدل به مدل آدم جورواجور هستم. با خیلیها کلنجار میرم و هیچ کسی مثل آقایان آچار به دست واحد فنی پوست منرا غلفتی نکنده اند. یعنی بدقول،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 دی 1396 21:58
سلام دوست داشتنی ترین فصلهای سال برای من پاییز و زمستونه، دلایل زیادی براش دارم، هوا سرد میشه، برف و بارونش، رنگ و وارنگ شدن و در نهایت بدون رنگ شدنش و...و البته طولانی شدن شب. عشق میکنم صبح که میام بیرون ماه را جلوی خودممیبینم. تو فرصتی که همسفر استارت ماشین را میزنه و از پارکینگ ماشین را خارج میکنه، من و ماه گپ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دی 1396 22:05
شنیدنیهای مد روز : بیا پیشه دلم باش یکم یا بیا و بیفت از چشمم یا که این دلو از جاش بکن ماه من خداوکیلی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دی 1396 20:22
سلام باور میکنید آدم اینقدر شکمو باشه و به عشق تیرامیسوی خودش ساخته و چای از سر کار بیاد خونه و اصلا تمام سختی کار را با همین امید از سر بگذرونه؟ حتی اگر تیرامیسو کم کم خیس خورده و بیخود هم شده باشه، اوووووم، جاتون خالی. امشب بلاخره تمام شد. *هی تیکه تیکه از خواب بدم میاد تو سرم. همسفر جان پیشنهاد دیدن یک فیلم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دی 1396 13:16
سلام زمان نهار شده و من گیج گیج میزنم از بی خوابی. دیشب را بد خوابیدم و تا صبح هر ساعت بیدار شدم و هی خوابیدم و ادامه یک خواب بد را دیدم. ساعت ۶ که مشغول آماده شدن برای کار شدم، دلم طاقت نیاورد صبر کنم. به همه انها که در خوابم بودند و امکان پیغام رسانی به ایشان موجود پیغام دادم و در خواست کردم در اولین لحظه بیداری یک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 دی 1396 22:21
سلام شبتون بخیر باشه الهی. شنبه با مزه ای داشتم، محبور شدم وسط دستشویی شرکت با مدیر جانم در مورد چندتا موضوع صحبت کنیم. فکرش را بکنید، من و ایشون، یکی در حال ورود، یکی در حال خروج( محوطه دستشویی، نه خود خود دستشویی) همدیگر را دیدیم و آنقدر من بیچاره کممیتونم به ایشون دسترسی داشته باشم که یک دفعه همانجا سر صحبت باز شد...
-
جمعه ای که تمام شد
شنبه 16 دی 1396 00:17
سلام شب جمعتون بخیر باشه الهی جمعه شب که میشه، همینطوری که موچین به دست (به اینکار اعتیاد دارم) جلوی آینه دنبال ریز ریزهای پشت ابرو میگردم، هفته پیش رو را تو ذهنم بازسازی و پیش بینی میکنم. برنامه های مهم کاری، برنامه های مهم شخصی، تلفنها و تبریکات خانوادگی که همه را خواهرک هی تاکید میکنه که یادت نره به این و اون زنگ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 دی 1396 10:08
میاناینهمه هیاهو، تو آن آرامشی باش که یکباره نازل می شود. صبحتون بخیر
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 دی 1396 21:38
شما با یک دختر بچه لوس جیغ جیغو که تو مهمونی بهتون میچسبه و پی پی هم کرده و بوی فراوانی هم از خودش متصاعد میکنه و ول کن شما هم نیست ، چکار میکنید؟ خلم کرد دختره مشنگ
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 دی 1396 16:43
سلام یک دسته گل تپل گل زرد هدیه گرفتم، سرم را درونش فرو کردم و تمام استرس و حال و هوای بد روز قبل را توش فرستادم و خودمو اروم کردم.بوش بد بود اما حالمو خوب کرد. *چندباری برای آوردن عطر خوش کیک پزی و شیرینی پزی ، بسته های مختلف و رنگ به رنگ را خریدم اما از شما چه پنهان فقط ظرفیت کابینت اشغال شد. امروز یک یالا مریمپاشو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دی 1396 14:00
سلام تصور کنید دو نفر با موقعیت کاری یکسان ،یکی خانم یکی آقا دارند کاری را انجام میدهند. چطوری میشه انتظار داشت وقتی خانمه با چهار تا مسکن به زور روی پا ایستاده با آقاهه کارشون را با یک کیفیت یکسان انجام بدهند؟ *خدا امروز را به خیر کند اساسی. کاملا از دنده چپ بیدار شدم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 دی 1396 23:55
امروز مجبور شدم یک مسیر را با تاکسی برم، تاکسی نایاب بود و اولین پراید کاملا قراضه ای که مسیرش با مسیرم یکی بود سوار شدم. راننده یک آقای نسبتا مسن بود و من هم تنها مسافرش. پرسید که این موقع شب از سرکار برمیگردم؟ جواب بله دادن همانا و روشن شدن موتور ایشون همانا: راننده: آخه شما زنا چرا با خودتون اینکارها را میکنید؟ برا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 دی 1396 18:23
سلام امروز به دلیل مشکلی که تو یکی از مواد اولیه مدتیه که میبینیم، باید از یک شرکت بازدید میکردیم. آقای مدیر عامل اون کارخونه بسیااااااار مسن بودند. با یک عصای چوبی خیلی سخت راه میرفتند و البته قدرت صدای زیادی هم داشتند. زیر بار قضیه نمیرفت و چند بار تکرار کرد: دخترجون من از وقتی تو هنوز به دنیا نیامده بودی تولید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 دی 1396 23:47
یکچیزی را در گوشی به شما میگویم، من شدیدا ترسیده ام،ته دلم موج موج نگرانی و استرس میچرخد و دلم میخواهد یکی بیاید و آرام در گوش من بگوید نترس، چیزی نیست، میگذرد. من از قطره قطره خونی که روی زمین ریخته میشه میترسم. *دلمنیخواد تمام شبکه های خبری بسته باشه، نه دروغ و دلهای تلویزیون ملی را ببینم و نه تاخت و تازهای...
-
درخت خرمالو
دوشنبه 11 دی 1396 22:05
مدتی است دوشنبه های زندگیم را با حضور در کلاس یوگا به پایان میرسانم. محوطه کلاسم بسیار دوست داشتنی است و گاهی فکر میکنم اگر حتی وارد کلاس همنشوم و در همان اتاقها و حیاط حضور داشته باشم تمام حسهای قشنگ دنیا به قلبم سرازی میشود. از همه زیباتر درخت خرمالویی است که علی رم اینکه هییییچ برگی روی آننمانده است، پر از...