-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آبان 1396 15:54
سلام به نظرتون میشه امیدوار بود تلگرام و اسکایپ و هرچی راه ارتباطی از راه دور هست فیلتر بشه و وقتی مدیرت ازت دور میشه بتونی نفس راحت بکشی که آخیییییش، یک هفته ای از دستش راحتم.پ؟ آخه کدوم بی انصافی روز چهارشنبه، نزدیک ساعت چهار، بعد از یک عالمه بدو بدو و جلسه بیخود، دقیقا زمانی که حس میکنی روزکاریت داره تموم میشه و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مهر 1396 22:48
سلام شبهای زیادی همسفر تاکید میکنه صبح یادت نره میوه ببری، صبحهای زیادی من فراموش میکنم. با اومدن سیبهای محشر پاییزی با اون عطر فوق العادشون، هی به خودم یادآوری میکنم که یادم نره سیب ببرم، قاچ کرده هم نمیخوام، عاشق قرچ قرچ گاز زدنشون هستم. بلاخره امروز صبح یادم موند و یک دونه از اون زردهای خوش آب و رنگ که یک طرف لپشون...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مهر 1396 21:44
سلام شبتون خوش باشه الهی امشب بعد از مدتها بلاخره سروقت اومدم خونه. دلم برای خونم تنگ شده بود و جریان طولانی شده ممیزی و چندتا کار تو هم پیچیده تو کارخونه باعث شده بود مدتها درست حسابی خونه قشنگم را نبینم. باور نمیکنید اگر بگم امشب که وارد خونه شدم با چشمهام دورتادور خونه را میگشتم از دلتنگی. اصلا رنگ نگاهم بعد از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهر 1396 22:45
خداجانم لطفا حواست به چشمهای مادرکم باشد.همه خواسته ها و ناخواسته های منرا بی خیال، این یک قلم رافقط بچسب. گناه دارد مادرکم، قرار نیست هر موقع بنده های طفلکیت خواستند یک نفس راحت بکشند، سریع برنامه ای برایشان آماده کنی و بخواهی خداییت را ثابت کنی و بگویی بفرما، نوش جانتان. چشمهایش هست، حواست هست؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 مهر 1396 22:01
سلام شبتون بخیر اگر کمرنگ شدم تصور نکنید خیال خداحافظی از وبلاگ و اینجا را دارمها. نخیر. اینجانب هستم فقط همون قضیه دلنشین و تکراریه ممیزی در راهه. انشالا اگر خدا بخواهد و دیگران هم بگذارند اخر هفته دیگه این قورباغه غول پیکر و چندش ممیزی میل خواهد شد. الان تو شرایطی هستم که ممیزی در کنارش قورباغه که نه، یک پروانه زیبا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مهر 1396 23:39
سلام شبتون خیر باشه الهی تهیه تولد روز هدیه برای کسی که سالهاست توی زندگیش هستی و مناسبتهای مختلفی را پشت سر گذاشتی گاهی سخت میشه. اینجور موقعها کلی باید فکر کنی و ایده داشته باشی. من زیاد تو این مورد موفق نیستم بنابراین وقتی قرار باشه برای همسفرم هدیه تهیه کنم فکر میکنم خودم چی میخوام و البته معمولا نتیجه کار خوبه و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مهر 1396 13:48
سلام میدونید چی تو پاییز بارونی حال آدم را حسابی خوب میکنه؟ شنا کردن تو استخر تمیز، بعدش عبور از تونل سبز جنگلی با موهای خیس، بعد هم یک لیوان چای داغ و مخلفات همسفر ساخته. از نق نقهای همسفر هم صرف نظر میکنیم که هی میگه روسری سر کن، اینجا دانش*گاهه. ببیننت ، کار دستمون میدی.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مهر 1396 00:21
سلام یکی از موقعهایی که من حسابی حس کدبانو بودن و خانم خونه بودن دارم، وقتهایی است که فرصت میشه از شب غذای روز بعد را برای پخت بگذارم و تمام شب بوی غذا( شما بخونید بوی زندگی) بپیچه تو خونه. خوب به هر حال وقتی کسی در دفعات معدودی که آشپزی کرده بیشترین وقتی که گذاشته یک ساعته، پختن غذاهای اینجوری خیلی هیجان انگیز و غرور...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مهر 1396 10:19
باران میباره، نم نم و بوی خوش خاک خیس خورده محوطه بیرون از کارخونه حسابی پیچیده تو اتاقم.دلم قدم زدن میخواد تو مثلا، بالا پایین کردن ولیعصر، بلوار کشاورز. هرجایی غیر از این بیابان زشت.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مهر 1396 22:27
سلام این هفته از اون هفته های قشنگ بود که شروع نشده به پایان رسید، البته بماند که برای جمعه نازنینمان نقشه کشیدند و قرار است آخر هفته را به جای آغوش گرم خانواده در کلاس دل و روده شناسی بگذارنیم . از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، اینجانب یک مریم مشنگ هستم در یادگیری هرگونه اطلاعات زیستی، بیولوژیکی، آناتومی و علوم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مهر 1396 00:38
سلام بعد از یگ روز شلوغ پلوغ و کمی دوستنداشتنی، اخر شبی فرصتی پیش اومد که کنار پنجره خونه پدری، با یک ویو رو به یک عالمه ساختمان نه چندان زیبا، با یکباد فوق العاده خنکپاییزی و یک عالم ستاره که بالای سرم هست بایستم و عطر خوش پاییز را تنفس کنم. خوب اگر به جای پشت بام آپارتمانهای زشت ، چند تا درخت و دریاچه زیبا و یا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مهر 1396 20:06
تعطیلات خودم را با حضور در مراسم ختم شروع کردم. فضای مراسمهای ختم اذیتم میکنه اما اخم مادر و ابراز ناراحتیش از اینکه هیچیم به دخترهای مردم شباهت نداره، باعث شد از ظهر تا الان در تمام لحظات مراسم حضور پررنگ داشته باشم. دختر و همسر مرحوم حال خوبی ندارند و مداحی که آمده بی خیال حال روحی حاضرین، انگار که قرار است مدال...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مهر 1396 22:52
سلام با تاخیری که تو برنامه ممیزی کارخونه پیش اومد و ازاد شدن تعطیلات اخر هفته ، کلی با همسفر برنامه ریختیم که اینجا بریم و انجا بریم و انجاهای دیگر هم برویم. امروز صبح تو کارخونه دقایقی تو اتاق پر از دود گیر افتادم، درب خروج قفل شده بود و فقط برای چند لحظه فکر کردم ممکنه دیگه از اون در خارج نشم، تو همون چند لحظه فکر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مهر 1396 21:23
سلام شرکتی که من کار میکنم از نظر پوشش و قوانین سفت و سخت بعضی شرکتها خیلی راحته و سخت گیری نداره اما زمانهای بازدید دولتی اعلام میکنه که با لباس فرم به محل کار بیایید و ارایش و ...نباشه. توشلوغیهای چند روزه قبل از ممیزی، معمولا بازدیدی تعریف نمیشه تا ملت به کارشون برسند.اینها را داشته باشید تا کمی بعد. دیشب که به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریور 1396 23:51
بعد از دو هفته کار داغون و اضافه کاری، روز جمعه را فرصت کرده باشی تو خونه بگذرونی و استراحت کرده باشی و آخرین شب شهریور باشه و به لطف تغییر ساعت یک ساعت حس زمان بیشتر داشته باشی و مهرماه زیبا هم در پیش رو داشته باشی، چه شود!!! من اگر این شانس را داشتم که بتونم یک فصل را برای شروع سال جدید انتخاب کنم قطعا پاییز را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریور 1396 20:37
دوست جانم تولدت مبارک
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریور 1396 21:23
سلام از اونجایی که معمولا روزهای هفته را خیلی خودمون را درگیر نظم و نظافت خونه نمیکنیم، شکل خونمون شدیدا وابسته به اینه که آخر هفته خود را کجا و چگونه بگذرانیم. حالا شما تصور کنید چند هفته پشت سرهم ، هم روزهای هفته ات را تا دیروقت سرکار بمونی و هم آخر هفته را یا در سفر یا در کار گذرانده باشی. دیروز که دوباره به کار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 شهریور 1396 00:05
بعد از ظهر، قبل از حرکت به سمت خانه، تو آینه به ابروهامنگاه کردم، مرتب شدن لازم داشت. بعد از اتمامکار، با خیال راحت از اینکه حتی اگر پرواز تاخیر داشته باشه و دیر برسیم خونه، مشکلی نیست و برای فردا امادم،به سمت دیار خودمان حرکت کردیم. الان، تو همین لحظه که فقط چند ساعت از آخرینپاکسازی گذشته، با حجم ابروهای بیرون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 شهریور 1396 14:12
آقایان حاضر در ورزشگاه، به جای همه حنجره های زنانه، امروز در ورزشگاه فریاد بزنید.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 شهریور 1396 20:16
سلام از آخرین مرتبه ای که من بدون همسفر تو خونه بودم خیلی گذشته. امروز که پیغام داد مجبوره تا دیروقت بیرون از خونه باشه، اولش کلافه شدم. چون کلی کار انجام نداده داربم و فردا شب هم مسافریم. ولی کمی بعد حس خوب تو خونه تنها بودن و در را رویش باز کردن به سراغم اومد. شنیدن صدای ماشین که میاد تو پارکینگ و باز کردن درب خونه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 شهریور 1396 21:59
سلام. شبتون به خیر باشه الهی. یک عدد مریم ژولی پولی داره اینجا مینویسه. اخر هفته گذشته را بعد از چند هفته بلاخره در خانه پدری گذراندم و با توجه به سفر در پیش رویم در آخر هفته، وسایلم خیلی به کمد برنگشتند و در حالت انتظار ورود به چمدان هستند. جایتان خالی در خانه پدری، میدانید هربااااار که به آنجا میروم مادرکم چی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 شهریور 1396 17:58
توی سرویس و تو را ه خونم. دارم فکر میکنم چقدر خوبه که ساعت ۵:۱۵ میشه. چقدر خوبه که خونه هست، حتی اگر کوچک هست، حتی اگر ۷۲ متر هست، یک خوابه هست. چقدر خوبه کتری چای هست، یک فنجان ( فنجان که نه، کمی بزرگتر از فنجان)هست، یک ظرف میوه، یک جا هست که آدم بره توش و گوشه گوشه اش حالت را خوب کنه و حس و حالت را عوض کنه و تا فردا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 شهریور 1396 20:09
سلام مجبور شدم یکی از بازرسین سالنم را کنار بگذارم. شش ماه به روشهای مختلف بهش مهلت دادم و باز روال خودش را داره.از دیروز تا حالا هزار جور پیغام فرستاده و قسم و اصرار و... حالم را بسیا ربد کرده. اصرار و التماس دیگران اذیتم میکنه و دوست ندارم و خدا میدونه که چقدر تلاش کردم درست کار کنه و نخوابه و گند نزنه تو محیط کار....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 مرداد 1396 22:58
آدم خوش شانسی که عاشق پاییز باشه، تو مرداد ماه هممیتونه تو کنسرت فضای باز ، باد و باران پاییزی را تجربه کنه. جایتان خالی، برنامه همایون جان جانان هستیم و البته به لطف باران زیبا سیستم صوتی فعلا خیس شده و ما منتظر شروع برنامه. باد میپیچه و باران کج کج میباره و برگهای زرد شده چنار تو هوا میچرخند. جاتون خالی. تو این حال...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 مرداد 1396 16:07
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 مرداد 1396 14:33
سلام تا حالا برای کارم به خیلی از بیمارستانها رفتم، معمولا برخورد خوبی دارد، اما، چشمتون روز بد نبینه، امروز یک مرکز رفتم، صاحب نازنین بیمارستان که من به اشتباه هی آقای دکتر صداش میکردم ،کل تیم را شست کرد و پهن کرد. تصور من این یود که اگر رییس بیمارستانه پی آقای دکتره. به من اینطوری جواب داد که دختر جون!!!من مهندسم....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مرداد 1396 06:58
سلام. صبح اول وقتتون بخیر به نظرتون میشه امیدوار بود این هوای خنک صبحگاهی ادامه دار باشه و جدی جدی این بوی پاییز باشه که داره نزدیک میشه؟ راننده سرویس ما علاقمند به اهنگهای محشر قدیمی هست. هرچقدر راننده قبلی جینگیل پینگیل و جدید میپسندید این یکی تو فاز خودم کار میکنه. بفرمایید صبح خنک با طعم هایده.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 مرداد 1396 23:30
توی همه سالهای زندگیم یادم نمیاد درست نشونه گیری کرده باشم. کلا هر هدفی گرفتم با حداقل ۹۰ درجه انحراف ،به ان برخورد کردم. حال و احوال امروزم خوب نبود. خسته بودم و عصبی. همسفر هم خوب میدانست و از اونجایی که به صورت کاملا اتومات وقتی من میرم تو فاز خودم و ترجیح میدم صدای هیچکسی به ویژه ایشون را نشنوم، دقیقا همین اوقات...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مرداد 1396 20:56
سلام علیکم همگی انشالا که تو این گرمای آدم تبخیرکن جان سالم به در برده باشید. من هلاک شدما هلاک. جانم برایتان بگوید امروز بازدید بیمارستان بودم. یک آقاهه ای دور از جان پدر کپی او بود و چشمهایش مثل چشم پدر بود و روی تخت خوابیده بود. حالش را پرسیدم، جیگرم کباب شد وقتی مثل بابا حرف زد. ناراحت بود برای بچه هایش، برای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مرداد 1396 23:40
سلام امشب طبق روال اول هر ماه در حال پرداخت قسطها و وامهای جورواجور بودم. یکی از موارد پرداختی قسط دانشگاهم هست. نگاهم به اقساط باقی مانده افتاد و همینطوری با دهان باااااااز ماندم. آخرین قسط بود. باقی مانده صفر. به همین آسونی و کوتاهی تمام شد. یعنی اینهمههههه گذشته؟ یادمه اولین روزی که شروع به پرداخت کردم با خودم...