مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

عمه بازی

سلام

پدر و مادرم چند روزی منزل ما هستند، حضورشان در شلوغی و‌خستگی روزهای بازسازی منزل جدید خوبه. برادرکم  فیلمی کوتاه از اتاق نی نی در راه گرفته ، توی کمد نی نی،هدایای ارسالی ما را نشان میده، سایر خریدهایی که خودشان هم در این چندماه انجام دادند و البته ماشین خودش که از ایران برده توی کمد قرار گرفته. همه همزمان توی گروه خانوادگی که این روزها به جبر جغرافیا در اسکایپ برقرار است حضور داریم، خواهرم آهنگ لوسی با عنوان آی عمه عمه در گروه قرار میدهد، فیلم کوتاهی از رق.صیدن دخترش با اهنگ، تلاش میکنیم شاد باشیم ، مادرکم بغض دارد، تلاشمان برای نوبت گرفتن از سفارت کوفتی که هرروز قر و نازی دارد جواب نداده ،نمیتوانند بروند.پدر تلاش میکند گوشه کنارهای اتاق نی نی را بشناسد، خسته هستم و قول میدم روز بعد فیلم را روی تلویزیون بیاندازیم تا بهتر ببیند، مادرکم تلاش میکند لباسهای کمد را میبیند که مبادا کوچولو باشد برای نی نی که ظاهراً ، ماشالا سنگین وزن هم هست براساس شواهد.

از پشت صفحه موبایل زندگی میکنیم براساس جبر جغرافیا. پشت صفحه موبایل عمه می شویم براساس جبر جغرافیا.

سلام

طبق روال هرشب، تمام چراغهای خونه خاموش شدن ، پسرکم در حال تقلا برای خوابیدن هست و معمولا اونی که زودتر مبخوابه، منم.

نازی خانم هم آروم آروم داره برای خودش توی سالن می‌چرخه و آشغالهای تمام نشدنی خونه را جارو می‌کنه(احتمالا قبلاً ایشون را معرفی نکردم، ایشون یکی از اختراعات جالب دنیا هستند برای جارو کردن و طی کشیدن، ما که راضی هستیم خدا هم از ایشون راضی باشه، اسمش هم توسط پسرکم گذاشته شده)،انشالا صبح با خونه تمیز روبرو هستیم.

کنار پنجره نشستم و هوای فوق العاده ای که بعد از طوفان و رعد و برق درست شده تنفس میکنم ، سعی میکنم حس تلخ از صحبت و بحث بدی که با همسفر  داشتم بفرستم اون ته تها، به برنامه اسباب کشی پیش رو هم فکر نمیکنم،یک به جهنم محکم به همه مزخرفات میگم و  توی ذهنم یک سفر برای ماه‌های بعدی می‌چینم و از حال بدم فاصله میگیرم. به هرحال این هم راه فراری هست.

صبح ساعت۷:۱۸. دیشب یادم رفته پست را ارسال کنم 

خلاص

گل زرد

سلام

به همراه همسفر و پسرک و خانواده های مهدکودک جدید،  طبیعت گردی داشتیم. با توجه به تجربه اول کمی حس غریبی بود که تلاش میکردیم کم شود. پسرکم سرعت و قدرت خوبی برای راه رفتن و جست و خیز دارد و زیاد از لیدر گروه جلو می‌رفت. همسفر هم در تلاش برای مراقبت از او. همینطور که مشغول گفتگو با دیگران بودم و درحال عبور از یک رود کوچک، صدایم زد مامان، پیش پایم ایستاده بود با یک گل کوچک زرد رنگ، خواست که روی پایم بنشینم، گل را درون موهایم فرو داد و گفت خوشگل شدی ، صدای دست زدن سایرین بلند شد، دلم ضعف کرد برای مهربانی قشنگش ، برای گل زرد کوچولوی قشنگش،برای بودنش

عاشقی آسمون

سلام

اتاق من ویو نسبتا خوبی داره، نیمه پایین پنجره ها ، خیابان شهرک را نشان میده اما نیمه بالا آسمون محشر شهرک را. 

همین الان، دقیقا همین ۸:۵۶دقیقه الان رعد و برق فوق العاده ای داره میزنه، صدای فوق العادش میپیچه تو اتاقم. پنجره ها را باز کردم که باران تند وارد اتاقم بشه(بعدا از خدمات به خاطر خیس کردن کف اتاق معذرت می‌خوام).عاشق این هوا هستم

بچه های نسل کرونا

سلام

به دلایل مختلف ،بلاخره دلم را راضی کردم موهای فرفری جوجه را بعد از ماهها کوتاه کنم، البته به خودم قول دادم هوا که خنک شد میگذارم حسابی بلند بشه دوباره

زیر دست آرایشگر مثل  یک‌موش کوچولو نشسته بود و با چشمهاش  دست آرایشگر را برای همه چیز دنبال میکرد. از آرایشگاه که اومدیم بیرون می‌پرسه مامان چرا آقاهه به موهام الکل زد؟