سلام
به همراه دوستانم، شاهد بازی ترکیه چک در یک کافه هستم. هیجان تماشاچی ها و گارسونهای اونجا بسیار بالاست، یادم نمیاد آخرین بازی که شاهد چنین استقبالی از فوتبال بودم کی بوده و کجا بوده. تجمع ادمها،شادی و غمشان و برد دقیقه 93، فوق العاده بود، کافه رفت روی هوا.
سلام
23 فروردین امسال از سفر برگشتم، ذهنم پیش هزاران کاری بود که داشتم، دو هفته تعطیلات طولانیتر شده بود و میدونستم خیلی خیلی شلوغم، یک دفعه همه چیز یک طوری به هم پیچید که نفهمیدم چی شد، از دوم اردیبهشت در استامبول به قصد یک هفته مستقر شدم و این استقرار تا الان طول کشیده و احتمالا تا آخر مرداد و شاید بیشتر.
چند روز کوتاهی به دلیل بایرام ترکیه، فرصت خونه بودن داشتم، حرف تکراری نمیزنم از دلخوری و دلتنگی همسفر و پسرم و ...تلاش میکنم همسفر را راضی کنم تا چند روز آینده بیاد اینجا و مدتی پیش هم باشیم.
از حرف تکراری تو چه مادری هستی، چطوری بچه را تنها گذاشتی، چقدر شوهرت خوبه که با تو کنار میاد و ... بگذریم. این مدت در کنار تمام سختیها و تجربه های تلخش پر بود از یاد گرفتن و تجربه های خوب. دیدن و بودن کنار کلی آدم متفاوت، زندگی نه چندان راحت برای مدت طولانی در هتل، حس عجیب تعلق نداشتن به گوشه کنار خیابان و... تلاش برای ادامه دادن زندگی در تنهایی، حتی وقتی حالت بد هست، همه و همه تجربههای خوب سفرم بوده.
یک روزی روزگاری اگر عمری بود، میام مینویسم از آنچه گذشت.