مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مطب زشت

سلام

یادم نمیاد آخرین  مرتبه که وارد مطب زنان شده بودم کی بود، مطلقا یادم نمیاد، به هزاران دلیل از بودن در اینجا فراری هستم و الان هم اگر رشد این چیزی که نمی‌دانم چیست خیلی بیشتر نشده بود، قطعا پا نمی‌گذاشتم ، اما بلاخره مجبور شدم بیام و البته نیاز به توضیح نداره که تنها هستم.

توی اتاقی هستم که غیر از من هفت خانم دیگه هم نشستند. یک نفر سن بالایی داره و احتمالا ایشان باردار نیست و یک نفر دیگه را نمیتونم بفهمم چون خیلی لاغر هست اما، پنج نفر دیگه کاملا باردار هستند، خیلی باردار، با همون  شکمهای کاملا فرم گرفته و برجستگی مشخص بارداری، حس و حالم چیه؟ سر شده و  منگ منگم، راستش وقتی میدونم کجا قرار هست بیام، از قبل یک جوری دهن خودم را سرویس میکنم که توی مطب بتونم مثل آدم ساعتی بشینم وگرنه مثل خیلی سال قبل، حتی نمیتوانستم با دکتر زنان حرف بزنم، چرا که اولین سوالی که میپرسه، تجربه بارداری داری؟ و دومین سوالش  تا الان بدون استثنا علت و چرایی جواب نه من هست.

*از تلاش‌های سخت من توی این مطب، دور بودن از بحثهای داغ دیگران هست، ، چندمین بارداری هستین، چطوری زایمان کردین،  به چی ویار داشتین،...، لعنتی‌ها اینقدر تعریف نکنید.

*یک سوال مسخره، چطوری ادمها اینقدر راحت باردار میشن ؟ خدا وکیلی وقتی میبینم این همه آدم توی دنیا هست ، بعد فکر میکنم برای همه این ادمها بارداری اتفاق افتاده، بیشتر از خودم میپرسم ، چرا ساده ترین و عادی ترین و طبیعی ترین اتفاق دنیا، برای من غیر ممکن شد.

* دلم میخواد هی اینجا بنویسم، تا نشنوم، سعی کردم خیلی دیر بیام تا خیلی تو اتاق انتظار نشنوم، اما ظاهرا اینجا خیلی وقت شناسی اهمیتی نداره. 



نظرات 5 + ارسال نظر
آتوسا چهارشنبه 23 آبان 1403 ساعت 18:34

میدونی همیشه یک چیزی هست که برامون حسرت باشه. من یک بچه دارم که عاشق بازی کردن با همسنهاشه و شرایط جوری شد که تک فرزند شد و الان هر جا میبینم بچه‌ای ‌با خواهر برادرش خوشه کلی غصه میخورم.

بله، متاسفانه همیشه یک چیزی کم هست و چه خوب میشه که بفهمیم اون چیزی که هست، بهترینه.

زری.. دوشنبه 21 آبان 1403 ساعت 13:41 http://maneveshteh.blog.ir

خوشحالم پسرت را داری و میتونی برایش مادری کنی

خودم هم خوشحالم، خیلی.امیدوارم او هم خوشحال باشه

سوگند یکشنبه 20 آبان 1403 ساعت 22:48 http://Zahcheragh@gmail.com

خیلی ها راحت باردار می شن ، خیلی ها سخت و با پروسه درمان و انتظار های پی در پی ، اما دوست من علیرغم اینکه پزشک می گفت هیچکدوم مشکل ندارن و تحربه سه بار ای وی اف ناموفق رو داشت ، درست لحظاتی که اوج زحمات جسمانی رو متحمل شده بود کاملا طبیعی باردار شد ... البته که پزشکشون قبلا هم گفته بود زمان بدید و از استرس دور باشید .
ولی الان می خوام بگم به نظرم یه دوره مشاوره برو ، الان خانواده ات خدا رو شکر کامله اما شما هنوز نپذیرفتی و داری اذیت می شی،در این که حق داری و یه سری تجربه ها رو نداشتی شکی نیست . امیدوارم آرامش سهم تک تک لحظاتت باشه.

قرار نیست همیشه همه چیز طبق میل ما پیش بره، چرا و چطوری هک قطعا دست ما نیست، شما کاملا درست میگین، برای دوستتون خوشحالم .
در مورد مشاوره هم، ممنون از پیشنهادتون.

ویرگول یکشنبه 20 آبان 1403 ساعت 21:54 http://Haroz.blogsky.com

خواستم بگم که منم فرزندی ندارم و این انتخاب من و همسرم هست
اما مردم همیشه می پرسن خودت نمی خوای یا بچه دار نمی شی؟ و من همیشه می گم چون امتحان نکردم نمی تونم بگم بهتون ولی می توتم بگم که سوالتون خیلی زشته.
مهم الان اینه که یه فرشته داری و خدا برای هم نگهتون داره

سوالهای زشت زیاد پرسیده میشه، گاهی من هم دلم میخواد جواب زشت بدم.
خوشحالم که فرشته ام را دارم، خوشحالم که خیلی چیزها را دارم.

کمند یکشنبه 20 آبان 1403 ساعت 19:32

من هم مثل شما. من هم دقیقا همه این حرف ها رو به خودم زدم و میزنم مرتب. خب این هم تجربه ماست از زن بودن.

تجربه زیاد خوشایندی نیست ولی به هرحال نمیشه پشت گوش انداخت.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.