سلام
سالهای قبل، وقتی همه در خانه پدری بودیم و دنیامون محدود به خانه پدری بود، از فعالیتهای روتین فصل پاییز خریدن و خوردن انار بود. خریدن نه یک کیلو، نه دو کیلو، واحد خرید انار فقط صندوق بود و آنقدر همیشه در خانه پدری انار موجود بود که تعریف پاییز برای من با انار رنگ میگرفت. رسم انار خوردن هم به سبک دانه شده نبود، بله یک سینی بزرگ پر از انار وسط قرار میگرفت و آنقدر خورده میشد تا به قول پدر، نفر این طرفی ، نفر آن طرف سینی را نبیند و کوهی از پوست انار میانمان قرار بگیرد.
با همسفر که آشنا شدم شوکه شدم، البته اول اون بنده خدا از این حجم انار خوردن و سبک و سیاق منزل پدری شوکه شد، نهایت اناری میتوانست بخورد یک نصفه بود،آنهم باید انار دانه شده در کاسه باشد، اصلا نمیفهمیدم چرا.
به منزلشان که رفتم، وقتی دیدم خرید انارشان، محدود به یک پلاستیک و آنهم چند دانه و از طرفی فقط یک بار جهت رفع هوس می باشد، شوکه شدم، مگه میشه، انار فقط به شکل دانه شده و در یک ظرف خوشگل سرو میشد، اصلا مصرف انار به شکل انبوه یک گناه تعریف نشده بود، از بس ریسک کثیفی خانه را داشت.
سالها گذشت،کمی من شبیه همسفر شدم، ممکن هست هفته ها بگذرد از پاییز و انار خریده نشود، ممی همسفر شبیه من شد و انار هم که خرید صندوقی خرید و البته سراغ ظرف کریستال را نمیگیرد.
همه اینها را گفتم که تعریف کنم، بلاخره در نیمه ابان، روز پنجشنبه انار خریدیم، پدر و مادر مهمانمان بودند و پدر لذت برد از کیفیت انار. پسرم دوروبر سینی انار میچرخید و البته که لب نمیزد به انار(مثل همه میوه ها). دانه های سیاه و درشت انار، پرتاب کرده بود به کودکی ام، من بودم و برادرکم ،خواهرکم و پدر و مادر و دور بودن از تمام دغدغه های تمام نشدنی این روزها. چقدر زندگیم رنگ و روی دیگه ای داشت، حتی اگر انارهای پدر به خوش آب و رنگی انارهای پنجشنبه نبود.
یاد ایام گذشته به خیر و شادی...روزهاتون پر از شادی
ممنون از لطفتون، واقعا یاد ایام بخیر
چه قلم زیبایی داری و چقدر قشنگ و زنده تعریف می کنی
زندگیتون به شیرینی و خوشمزگی دونه های انار باشه الهی
ممنون از لطفتون، خاطرات بچگی اکثرمون یک رنگ و بوی خاصی داره. پر از حس خوبه، دقیقا به خوش رنگ و لعابی انار
چه پست متفاوت و زیبایی
نوش جونت دورهمی پر از انار
ممنون خورشید عزیزم، هربار انار میبینم، پرتاب میشم دور اون سینی گرد و بزرگ، انار از پررنگترین خاطرات من هست
چه صحنه هارو قشنگ تعریف کردین ... یاد ایام بخیر و احتمالا خاطره همین جمع ها هم تو ذهن پسرک میمونه
رنگ و بوی خاطرات کودکیمان در کنار تمام سختیهای فراوانی که بود، خیلی پررنگ توی ذهنم نقش بسته. امیدوارم بچه هامون وقتی بزرگ شدند، همینقدر گذشته پررنگ و دوست داشتنی توی ذهن داشته باشند.