مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

کنسرو قیمه

سلام

روز کاری خوبی نداشتم، آنقدر بد بود که مجبور به استفاده از پروپانول بشم. سوار سرویس که شدم، اصلا حواسم نبود همسفر و پسرکم توی هتل هستند،  ذهنم یک آرامش محض میخواست و سکوت و احتمالا کمی اشک ریختن برای کم شدن فشار مغزم. در اتاق که باز شد، صدای خنده پدر و پسر که به گوشم رسید، فقط چند ثانیه ای برای جمع و جور کردن مریم داغون داشت Iم و یک دفعه هجوم هردو برای اغوشم، عطر تن هر دو که به مشامم خورد، انگار سالها از امروز بد گذشته بود. 

ساعتی هست که همراه پسرک تنها در هتل هستیم، کنسرو خورشت قیمه را گرم کردم به همراه یک پیمانه پلو که همسفر زحمت کشیده. قاشق قاشق میخوره و هر قاشق را نگاه میکنم تا باور کنم اینجاست، کنار من ، توی همین اتاق که ماه‌ها با استرس کار و حس بد تنهایی تنها بودم. فرصتی هم برای همسفر تا در مرکز خرید زیبای نزدیک هتل قدم بزند به تنهایی.

پسرک حیوان‌ها تلویزیون را توضیح می‌دهد و من محو تماشای بزرگ شدنش. راستی چرا دندونهای ببرها اینقدر تیغ هست؟

چه خوب که کنسرو قیمه و قرمه سبزی وجود داره، ایکاش میشد مهربونی پسرک را کنسرو کرد.

نظرات 5 + ارسال نظر
رضوان جمعه 5 مرداد 1403 ساعت 09:30 http://nachagh.blogsky.comy

شادیت پایدار مر مرانه عزیز.

قربان شما بانو

زری.. شنبه 30 تیر 1403 ساعت 09:30 https://maneveshteh.blog.ir

کنسروی از هر دو، پدر و پسر :)

بله، قطعا

سارا شنبه 30 تیر 1403 ساعت 08:44

مرسی که مارو تو خوشحالیت شریک کردی.احساس میکنم پسرک چشمای خیلی زیبایی داره.مثل دخترکم که تو چشماش نگاه میکنمو اروم میشم

نگاه پسرک بسیار خاص و سنگین هست، یک جوری که هربار توی اون غرق میشم انگار ذوبم میکنه.
قربان مهربونی شما

مرجان بانو پنج‌شنبه 28 تیر 1403 ساعت 11:41

چقدر خوشحالم که پسرک وهمسفر کنارت هستند ،می توان شادی حضورشان را لابلای کلماتت احساس کرد .در کنار همدیگر انشالله روزهای خوبی را بگذرانی

ممنون از مهربانی شما، بودنشون بسیار آرامش آورده برایم.

پت پنج‌شنبه 28 تیر 1403 ساعت 11:22

چه ماهه این بچه

خیلی زیاد ماه و خواستنی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.