سلام
شنیدید که میگن اگر میخواهید قدردان روزهای روتین زندگی باشید ، یک بلای ساده سر خودتون بیارید، اون موقع میفهمید چه زندگی فوق العاده ای داشتید.
از دیشب که یک لایه ضخیم کرم روی صورتم هست و اجازه ندارم تا فردا شب صورتم را بشورم، از دیشب که به مدت ۴۸ساعت نباید به محیط بیرون از خونه برم، تمام لباسهای تنم کرمی شده، از دیشب نتونستم مثل آدم راحت بخوابم ، وقتی حتی چای خوردن و غذا خوردن سخت و عذاب آور شده و به طور کلی تمام کارهای عادی زندگی به سختی داره انجام میشه، تازه فهمیدم قرار هست به این دوروز به چشم یک مرحله استپ برای نق نق های تمام نشدنی کارم نگاه کنم.
تمام سلولهای صورتم میخواره ، موهای اطراف صورتم آغشته به کرم هستند ، به هر روشی تلاش کردم موهایم را شانه کنم نشد و اصلا نمیدونم روانم چقدر از ۴۸ساعت را تحمل خواهد کرد.
قاعدتاً توی این شرایط که قاشق غذا هم طعم کرم میگیره وقتی که وارد دهانت میشه، دغدغه های کاری و غیر کاری خیلی کوچکمیشن، حتی اگر هنوز گوشه قلبت یک چیزی خراش داده شده باشه از دوری کهخوردی.
از شدت مالیده شده کرم به اقصی نقاط لباس و بدنم، تازه متوجه حجم تماس صورتم با همه جا شدم، جدی جدی عجب توانایی صورت من داشته و بی خبر بودم.
فعلا تا اطلاع ثانوی هیچغم و غصه ای ندارم الا آرزوی شستن صورتم و لباس راحت پوشیدن و مو شانه کردن و راحت خوابیدن.
به اینها که رسیدم ، مجددا برمیگردم روتنظیمات قبلی