مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

Effect of vaccan

سلام

اگر بگم تمام پیچ‌و مهره های بدنم درد میکنه، اغراق نکردم، یک جوری منگ و بی حالم و درد دارم که جدی جدی دارم فکر میکنم خوب چکاری بود که واکسن بزنم و خودمو داغون کنم، خوب میگذاشتم هر موقع لازم بود مریض میشدم، این چه کاریه الکی الکی سر خودم اوردم؟

همسفر هم روبراه نیست، خوشحال شدم، دروغ چرا طاقت نداشتم تنهایی عوارض واکسن را تحمل کنم.

-اون کتابه بود بعد از سالها شروع کردم به خواندن برای چندمین بار، دیروز تمام کردم و خدا می‌دونه چقدر لذت بردم از خواندنش مثل دفع اول و دوم و ...

آخرین برگ کتاب یک نوشته ای بود که خودم را سورپرایز کرد، اگر خط میخی  منحصر به فرد خودم را نمیشناختم، باورم نمیشد نوشته ها اثر من بوده ، اولی مال تاریخ بهمن ۷۸،فکرش را بکنید ، احتمالا خیلی از شما به دنیا نیامده بودید. تازه نوشتم که چقدر پایان کتاب گریه کردم. نوشته بعدی مال ۲۷تیرماه سال ۱۳۸۰هست، نوشتم که کتاب را برای چهارمین مرتبه خواندم ، این تاریخ خیلی خیلی مهم هست، اگر اشتباه نکنم ده تیرماه اونسال  کنکور دادم و شهریور همان سال زندگیم زیر و رو شد با جواب کنکور. احتمالا بعد از کنکور برای چهارمین مرتبه کتاب را خواندم، اون تاریخ هنوز جواب کنکورم نیامده بود ، هنوز ۱۱سپتامبر اتفاق نیفتاده بود، هنوز همسفری در کار نبود، من بودم و خواهرم و برادرم و دنیای کوچک توی خانه.

دیروز وقتی توی تاریخ ۲۵شهریور ۱۴۰۲ بعد از ۲۲سال برای مرتبه پنجم کتاب را تمام کردم خیلی خیلی حال عجیبی داشتم ، از گذشت این ۲۲سال، از تمام آنچه برمن و ما گذشته در این ۲۲سال، از فاصله بین چهارمین و پنجمین مرتبه خواندم کتابم.

 

 *ننوشتن از بیست و پنجم شهریور، ننوشتن از تمام درد همه سالها و ویژه ترش در یک سال گذشته ، ننوشتن از دیدن چهره دوست نداشتنی لباس -ویژه پوشیده ها، سخت هست، خیلی سخت هست اما نوشتن از چیزی که گذشته ، هزاران مرتبه سخت‌تر و سخت‌تر.یک چیزی را با تمام وجودم اعتقاد دارم، روزگار اینطوری نخواهد ماند، اصلا نخواهد ماند

نظرات 2 + ارسال نظر
سرن جمعه 31 شهریور 1402 ساعت 02:23 https://serendarsokoot.blogsky.com/

مرسی که گفتیش

خواهش عزیزم، متاسفانه کتابش عجیب به روزگار مملکت ما میخوره

سرن دوشنبه 27 شهریور 1402 ساعت 01:43 https://serendarsokoot.blogsky.com/

دوست نداری اسم اون کتابه رو بگی؟

اسم کتاب ماجراجویان بود نوشته هارولد رابینز، ترجمه سروش قربانی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.