پسرک میوه نمیخوره، مطلقا، جان به لب شدیم چیزی به حلقش بفرستیم.
صبح توی بغلم در حال ناز و عشوه بود. شعر باران و پاییز میخوند. میوه های پاییزی را اسم برد:پاییز خرمالو داره، گلابی داره، انار داره. چند لحظه تو چشمام نگاه کرد گفت:نیما انار دوست داره، نیما گلابی دوست داره.
شنیدنش به دلنشینی انفجار طعم گلابی توی دهان بود یا خوش آب و رنگی دونه های محشر انار.
امشب اگر این دوتا را بخوره ، تا ابد ارادتمند گلابی و انار خواهم بود.