بلاخره آرامش به خانه ام برگشت، روزهای خلوت و تنهایی خیلی زیاد نبود، اما همین کمش هم طولانی بود، تمرین بود،یادآوری بود.
*همسفر جوگیر سه روز نبوده، از دیشب که پا به خانه گذاشته چنان کانال لهجه اش عوض شده که انگار یکی رفته،دیگری برگشته.
**اینجا میگویم که به همسفر نگویم، دیشب توراه فرودگاه سکتههههه کردم، تجربه عجیبی بود، باعث شد کمی در میل و علاقه ام به یک سفر تنهاآنهتجدید نتظر کنم و بیشتر فکر کنم.اما دیدنتش برای ساعتی زودتر، به جای منتظر ماندن در خانه به حس کردن آنهمه ترس می ارزید.
***یک ساعت تو سالن ورودی، جایی که بارها و بارها تو از آن گذشتی، تجربه ای بود.
چشم شما روشن!
ایشالا سفرهای بعد دوتایی به خوشی برید!
ممنون عزیزم، انشالا.
راحت رفتی فرودگاه؟منم همیشه تو ذهنم یه سفر تنهایی دارم.اما ترسناکه.وقتی تو خونه تنها میمونم میفهمم.فک کن تازه تو خونه.یه جای غریب و تنهایی.
آره عزیزم، خیلی مسیر سرراستی بود، فقط فوق العاده خلوت و تاریک بود، اما تجربش خوب بود.
سفر تنهایی را لازم دارم و یک روزی انجامش میدم اما احتمالا با ماشین نه، متاسفانه هنوز زیادن کسانی که با دیدن خانمها پشت فرمون، اونهم تا بیابان و جاده دوست دارند مردم آزاری کنند.