سلام به روی ماهتون.
انشالا که آخر هفته لذت بخشی داشته باشین.
هفته کاری سختی داشتم، آنقدر سخت که دستهای نازنینم برای دقایقی بی حس شدند و خودم هم نیمه سکته ای داشتم. اما تمام شد.انشالا نتیجه که معلوم شد، با شما مطرحش میکنم، الان ترجیح مبدم هرچقدر میشود ذهنم از آن همه استرس فاصله بگیره، متاسفانه به دلیل فشار ذهنی بالا و ...میگرنم عود کرده و پوستم کنده شده تو این دوروز.
از صبح چهارشنبه تا بعد از ظهر امروز درگیر دوره دوم کلاسهای آموزشی بودم، اینبار با لباس موجه رفتم و از گرما خفه شدم، نمیدانید تحمل مقنعه چقدر برای من سخت است، نفس نمیتوانم بکشم.
به میمنت و مبارکی کلاس تمام شد و البته به لطف تشکیل کلاس در خیابان انقلاب، بعد از مدتها فرصتی شد تو اون فضای دوست داشتنی باشم و ویترینهای کتاب را بچرخم و البته فقط ببینم(money no money) و تنها یک کتاب برای بهار بگیرم.
*به علت قفل بودن درب دستشویی خانمها در دانشگاه، بنده مجبور به استفاده از دستشویی آقایان شدم و فکر میکنید چه شد؟ در زمان حضور بنده در اتاقک دستشویی دو برادر(دیروز برادران و خواهران حضور فعالی در دانشگاه داشتند به مناسبت سالگرد کو،دتا)وارد شدند و من هرچه برنامه ریزی کردم که لو نروم و با آنها رخ به رخ نشوم، نشد، تا بندگان خدا برگشتن نگاه مجددی به تابلو بیاندازند و از تعجب دربیایند، من فرار کردم.
*همسفر جان برنامه نه چندان جالبی برای مواجه با ترس دیدند واصرار دارند این برنامه را روی من پیاده کنند تا با دیدن هر سگ و گربه ای دومتر از جانپرم، همین امشب در میان خیابان میخواست برنامه روبرو شدن من با عامل ترس را اجرا کند و چون عکس العملهای بدنی من را با دیدن پیش جان پیش بینی نکرده بود، خیلی ساده و راحت به جوی آب پرتاب شد،(خودتان سرعت فرار من با دیدن گربه و شدت برخورد را محاسبه کنید). بعد از بیرون کشیدن ایشان از جوی خشک و البته عمیق بی هیچ عذاب وجدانی به راه خود ادامه دادم، تا ایشان باشند برای من و گربه ها سورپرایز طراحی نکنند.
*گفته بودم ما در منزل برنامه شام نداریم؟مدتی است که نیمه شب هیولایی در بدن من فعال میشود و از شدت گرسنگی میتوانم تمام یخچال را خالی کنم و البته اینکار را هم میکنم، مرض جوع(فکر کنم املایش همین هست) گرفتم، درمانش چیه؟
*اینجانب مریم، کارشناس ارشد رشته فلان و مثلا مدیر آزمایشگاه فلان از ویندوز 10 بیزارم و هیچ مشکلی هم برای متهم شدن به آدم بیسواد ندارم، آقا بدم میاد، یکی اینرا به همفر بنده حالی کنه.
عجب من کی دنبال توام سپیده مشهدی
من هر جا می رم هستی فکر نکنم وبلاگی نباشه که سپیده اونجا بهش سرنزده
باشه
حتما قبل از خواب خیلی به سگ و گربه فکر می کنی
این کتاب رو که عمو سیبیلو گذاشته قبلا خوندی اره ؟
نه والا، علاقه ای به فکر کردن به این جانورها را ندارم.
منم از گربه و پروانه می ترسم ! از سگ گرگی هم وحشت دارم و از باقیشون هم دل خوشی ندارم ...
تازه منم عاشق چای هستم و باور می کنی اکثر دفعاتی که می خورم یادت میفتم :دی ؟
با سپیده مشهدی یه روز رفتیم صبحونه و خیلی جالب بود که یاد شما هم کردیم که عاشق چای هستی
سلام
نکنه تو منی یا من توام؟
احتمالا از این به بعد، من هم موقع چای خوردن یادت بیافتم.
دماغه سپیده چطور بود؟ موقع صبحانه خوردن اذیتش نمیکرد؟
درود به مریمک

دروغ چرا...3 پست اخیرت رو نخوندم
ولی واست انرژی مثبت پرتاب میکنم
پینوشت:این سامان هر جا میرم هست....
درود به روی ماه خودت
دروغ چرا، تا قبرآآآآآآآآ.جات اینجا خالی بود.
ممنون برای انرژیهات.
دنباله تواااااا
عزیزم یه فرمول برای کنترل اشتها دارم البته نمیدونم برای همه جواب میده یا نه.برای من جواب داد .اگر خواستی تو وبم پیام بذار تا برات بگم.عمومی نمیکنم چون نمیدونم برای همه جواب بده یا نه.
سهیلا جان، من روح و روانم کنترل بشه، اشتها هم کنترل میشه، البته ممنون از راهنماییت و سعی میکنم به فرمولت(اگر برام بگی عمل کنم)
حالا چرا از پا !!!
آخه مومن خدا کل هیکل گربه و سگ اندازه یک عدد ران آدمی زاد هم نمیشود، چطور شمارا بخورند.
احتمالا ریشه های این ترس در بچگی شماست، یا فیلمی دیده اید که سگ کسی را دریده یا یک نفر خواسته با شما شوخی کند گربه ای سگی را روی شما پرتاب کرده و یا خاطرات دیگر
والا نمیدانم، اما چنان این مچ پای نازنین منرا در خواب به دندان میگیرند که...
گربه را یادم میاد، جلوی پام، از روی درخت پرید پایین، اما سگ را نمیدانم، کلا موجودات پدسگی هستند این دوتا.
وقتی می خوای بخوابی باید فکر تو خالی کنی به خاطرات خوبت فکر کنی اینجوری خواب راحتی داری دیگه خورده نمی شی
والا من راحت میخوابم، این سگ و گربه ها ول کن نیستند.
گربه به این نازی، سگ به این ملوسی،
آدم باید فقط از آدم بترسه
خصوصا نوع متعصب و احمقش
والاااا
باور بفرمایید ناز وملوس خیلی به قیافه پدرسوخته این دوتا جانور نمیاد.
آدمهادهم ترسناکند ولی برایدمن حیوانات ترسناکترند، باور میکنید یکی از کابوسهای من خورده شدن توسط این دوجانوره؟ همیشه برای خوردن از پایم شروع میکنند.
کلا آقایون اصرار دارند در هر زمینه ای به خصوص انواع فوبیا کمک شایانی کنند.
اما فکر کنم همسفر الان کاملا توجیه شده نسبت به حست!
واقعا وقتی لزومش نیست چه اصراری به ویندوز ده!؟
باور کن اگر من با ایشون کنار آب برم، مطمئنم منرا توآب پرتاب میکنه تا ترسم بریزه، غرق هم بشم مهم نیست، مهم از بین رفتن ترسه حتی به قیمت از بین رفتن خودم.
برای خودش لازمه، مشکل زمانی پیش میاد که ما فقط یک سیستم داریم، البته من بیشتر کارم با تبلت راه میافته ولی گاهی که مسیرم به لپ تاپ میخوره مشکل پیش میاد.
کونوسچه خوبه بانو؟
اره شما خوش شانس بودین نه مثل من
من فناوری اطلاعات خوندم اگه چیزی از کامپیوتر خواستین می تونم بهتون کمک کنم بانو
والادتواین مورد، بله، خوش شانس بودم.
ممنون از کمکتون.
سلام خوبین ویندوز ده خودمم ازش خوشم نیومد سردرگم می شی وقتی باهاش کار می کنی می دونی منم یه بار مجبور شدم تو دانشگاه برم دستشویی خواهران البته من نتونستم به موقع در برم چون با کفش مورد عنایت خواهران قرار گرفتیم
سلام، ممنون
مجبورم باهاش کلنجار برم تا ریزه کاریهاش دستم بیاد.
متاسفم براتون، اما من به موقع محل را ترککردم.
شمام از بلاگفا اومدین. نه؟
من از پروانه میترسم!
همه فکر می کنن خنده داره ولی من میگم پروانه ترسناکه!
سلام.
بله، من از بااگفا اومدم، من از هر جانداری غیر انسان میترسم، حس بدی دارم، حتی به پروانه، خنده هم نداره.