موقعی که داری برنامه های زندگیت را تعریف میکنی، اول یکی دوسال توی ذهنت میاد، آنقدر سالهای پیش رو، دور از دسترس میاد که باورت نمیشه، تا چشم به هم بزنی رقم سالگرد دو رقمی و زیاد زیاد میشه. برنامه میریزی و پیش بینی میکنی، یرای خالی نبودن عریضه، همینجوری میگی تو دهمین سال...
آنچه که من توی ده سال دوم زندگیم میدیدم، هیییییییچ شباهتی نداشت به این روزهای زندگیم،
آن موقعها ساکن شهر همسفر بودم و تمام غصه ام این بود که فکر میکردم تا آخر عمر در آن شهر ماندگارم و دور از خانواده.
خانه دار شدن هم رویای دور از دسترسی بود که اصلا به آن فکر نمیکردم ، کابوسم ، مستاجر بودن، بود و دنبال خانه بودن.
تنها موردی که با خیال راحت تصویر سازیش میکردم و از بودنشان مطمئن بودم، بودن پسرکهای شر و شیطانم بود که بعد از عبور از دهسالگی حتما در کنارم خواهند بود و خودم را خانم سی و چند ساله و باتجربه و پخته شده ای میدیم که آشیان خودش و همسفرش را گرم میکند و جوجه هایش زا زیر بال و پر میگیرد.
الان که ۱۱ سال گذشته، هیج چیز شبیه فکر و خیالها و رویاهای دخترانه من نیست، در شهر دیگری ساکن شدم و مسیر کاری و زندگیمان همه جوره چرخید، خانه کوچکی را داریم که علی رغم همه مشکلاتش من عاشقش هستم و من هستم و همسفر.من سی وچند ساله شدم، اما نه آن سی و چند ساله ای که تصور میکردم، نه آنقدر با تجربه، نه آنقدر کدبانو نه آنقدر کامل شده که اشتباه نکند، پایش نلغزد، بیراهه نرود، ضعیف نباشد و...
آنقدر واقعیت یازدهمین سالگرد ازدواجم با رویاهایم متفاوت بود که دیگر هیچ تصویر سازی از سال بعد و سالیان بعدترش نداشته باشم، اینطوری هرچه پیش آمد قبول است.
*من لحظه ای باور نمیکنم که این همه گذشته، اصلا نمیدانم ۱۱ سال را میشود خیلی حساب کرد یا نه؟ هرچه هست انگار که پلک برهمزدنی بوده و بس.
**این ۱۱ سال را که مرور میکنم، باور نمکینم کسی جز همسفرم میتوانست، با مریم لوس و نق نقویی که خودم خوب میشناسمش، کنار بیاید، باور نمیکنم که کسی جز او ، خیلی مشنگ بازیها را ببیند و حس کند و جوانمردانه سکان کشتیه گاهی در حال غرق شدن زندگیمان را بچرخاند و نگذارد که همه چیز بپاشد.
***موقع درد و دلهایم با خداوندم، از هرچه ناراضی باشم و گله کنم و شکایت، از داشتن رفیق و همراه زندگیم خوشحالم.
ممنون از تبریکاتتون، مراسم کوچک ما، امسال با حضور مهمانهایمان متفاوت بود و البته پر هیجان. با اصرار بهار، برای اینکه تصور میکرد خاله حتما باید لباس عروس داشته باشد، بعد از سالها لباس مراسم را پوشیدم و کلی دخترک را هیجانزده کردم، تنها مشکل لباس احتمال در رفتن و خراب شدن زیپ بود که به لطف اضافه وزن این چند سال ممکن بود پیش بیاید که خدا را شکر، به لطف تاتی تای راه رفتن و خیلی خم و راست نشدن، پیش نیامد.مهمانهایمان ساعتی هست که منزل را ترک کرده اند و من بلاخره توانستم سراغ نت بیایم و چند خطی بنویسم.
مریم جونم طرلان لی معرفت رو به خاطر کوتاهی در تبریک سالگرد ازدواجت میبخشی؟؟؟
برات در سالهای آتی و پیش رو زندگی پر از عشق،سلامتی و لحظه لحظه ای پر از شیرینی و شادی آرزو میکنم...خیلی هیجان انگیز بود ایده لباس عروس،میبوسمت مریم عزیزم
عزیزم، تبریک دیر و زود نداره، همیشه شنیدنش شیرینه.ممنون از آرزوهای خوبت، انشالا تو هم در کنار همسر گلت و در باغ پر محصولتون روزهایی پر از شادی داشته باشین.
مبارکاااااا


خوشبختیت مستدام
ممنون عزیز دلم
مریم بانو به وبلاگم نیومدید
انشالا در اولین فرصت.
مبارکه عزیزم.
ایشالا بیشتر از نیم قرن از وجود هم بهره ببرید.
ممنون عزیز دلم، انشالا روزهای زندگیمون، در کنار طولانی بودن، ارزشمند هم باشه.
تصور می کنم 10 سال از ازدواج خواهرکم بگذره ... مجبورش کنیم لباس عروسش رو بپوشه و با هم جشن بگیریم ... چقدر هیجان انگیزه ...
من همیشه در پس ذهنم آینده م بی بچه ست . نمی دونم چرا ؟
و همیشه هم خونه از خودمون نداریم . باز هم نمی دونم چرا ؟
کارتون بی نوایان و باقی کارتون های زمان ما باعث این حس شده یعنی ؟
انشالا از این هیجانها برای خودت ، چیزهایی که پیش میاد هیچ شباهتی به آنچه تو فکر میکردی نداره دخترجان.
زیاد کارتون دیدن هم میتونه تخیل را قوی کنه،
مبارکه مریم جون ایشالله سه رقمی شدنش رو جشن بگیرین
ممنون عزیزم، ولی سه رقمی کمی ترسناک نیست؟
مریم جون سالگرد ازدواج تون هزاران هزار بار تبریک
اصلن قشنگی زنده گی به همین غیر قابل پیش بینی بودنش
براتون یک عالم حس خوشبختی توی سال های پیش رو آرزو دارم
ممنون عزیز دلم، این زندگی که همه جوره ما را سرویس کرده، این قشنگیهایش هم در ادامه همان سرویسهایس.
ممنون برای رزوی خوبت دوستم.
لبتان خندان
دلتان شاد
جمعتان گرم
ممنون از چیزهای خوبی که برامون خواستین.
سلام خوبی وبلاگ خوبی داری خوشحال می شم بهم سر بزنی اگه دوست داشته باشین با هم تبادل لینک داشته باشیم
سالگرد اردواجتون مبارک
شاد و مستدام باشید
ممنون دوست عزیز، انشالا به زودی برای شما بازار تبریکاتراه بیافته.
من هم تبریک میگم
ممنون از شما.
سلام مریمی جان پیوندتان جاودانه همیشگی باد
100 سالگی سالگردتان جشن بگیرید
کاش عکس لباس عروسیتون میذاشتید برامونننننننننننن وای چه ایده جالبی
ممنون عزیزم، انشالا که روزهای زندگیمون، کم یا زیاد پر از لحظه های دوست داشتنی باشه.
تبریک می گم. مهم اینه که اندازته هنوز. عیب نداره که زیپ سخت می ره. مهم اینه این لباس اندازه ی توئه.
ممنون عزیزم،همین که مال من بوده خوبه، از کمی اضافه وزن میشه چشم پوشید.
عزیزم مریم جان امیدوارم از این جا به بعد زمان رخ دادن اتفاقآی دوست داشتنی و دلخواه خودت و همسرت باشه
تبریک میگم
ممنون عزیزم،امیدوارم هرچه بهتر است همان پبش بیاید در هرموردی.
لباس عروسیتون را پوشیدید؟ چه خوش ذوق .. ندیده بودم تا الان.
سالگردتون مبارک .. من که هنوز یازده سال نشده فراموش کردم وای به وقتی که بشه یازده ..
بله، تجربه جالبی بود، جدای از بحث کشف اضافه وزن.
خیلی چیزها فراموش میشه، اما اصل کاریها میمونه.