مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

قول و قرار آشپزی

سلام

مدتهاست کار مصاحبه را به پرسنل سپردم. برای یک پست چالشی ، مدتی است که به مشکل خوردیم، دیروز صبح با سه نفر مصاحبه کردم. چرا اینقدر همه جوونن؟   سه تا پسر بودند یکی از یکی مودبتر. آقا، با سواد.  مدتها بود توی این نسل ، آدم این مدلی ندیده بودم. انشالا که موفق باشن هرجا هستند.

تو ذهنم دلم آشپزی میخواد برای آخر هفته،  آشپزی زیاد، از این بچشی، اون یکی را هم بزنی، به اون یکی ادویه بزنی و خلاصه عطر زندگی را بیاری توی خونه.

همسفر دانشجو یی از شهر تبریز دارد. چند مرتبه و از جمله امروز لطف می‌کند و آجیل از تبریز می آورد برای ما که من نظیرش را در هیچ جای دیگه ندیدم، امشب که جعبه آشنا را دیدم قلبم از خوشی پر شد. ایکاش که ایشان حالا حالاها فارغ التحصیل نشود.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد