سلام
سال کاری تقریبا برای من به پایان رسیده، اینکه میگم تقریبا یک کاری مونده که به شدت توی اون اشتباه کردم و منتظرم ببینم میشه جمعش کرد یا نه و خدا کنه که بشود.
پسرک کنارم خوابیده با چشمانی که توی خواب نبض داره و دلبری میکنه از پشت پلک بسته، همسفر برای تمام کردن کارهایش زودتر از همیشه به محل کارش رفته و من هستم و پسرکم.
سه نفری فرصت کردیم یک دورهمی کوچولوی خانوادگی بگیریم، جشن بگیریم سالی که گذروندیم حتی اگر رنگ تلخی داشت، حتی اگر غم زیاد داشت، دلم میخواد پسرکم وقتی بعدترها به گذشته فکر کرد، ته دلش غنج بزنه از شروع بهار، از اومدن نوروز از خیلی چیزهای دیگه.
سالی که گذشت یکی از خاصترین دوران زندگی من بود, هم از نظر اجتماعی، هم فردی، حال و هوای اجتماعی مثل خیلی های دیگه پر از خشم، غم، عصبانیت انگیزه بود و هست، هرروز از کنار آرامستان اشتهارد گذشتن، هرروز بهشت سکینه را دیدن، از نزدیکی خانه حدیث گذشتن ، بالا رفتن های دلار دیدن، له شدن نیروی کار حقوق بگیر دیدن، پیدا نشدن داروی مادر ، پیدا نشدن آنتی بیوتیک کودکان ، سال جان جهانی ندیدن و.... هست ، هرروز از ذهنم میگذره که پایان شب سیه سفید است و حتما هست و حتما هست.
امسال یکی از سختترین،پرهزینه ترین و پردردتربن سالهای کاری من بود، شده یک اتفاقی بیافتد که حس کنید تا مدتها کمرتون راست نمیشه، همین حال را گذارندم و میگذرانم.
با همسفر در صلحیم نه اینکه همه چیز حل شده باشد، روزهای سخت که میگذرد یاد میگیری سخت نگیری، انتظار نداشته باشی تا راحتتر بگذرد، بزرگ شدن پسرکمان را میبینیم، موهای سفید روی سرمان را میبینیم و تلاش میکنیم سختی های زندگی را به شیرینهایش ببخشیم،با بالا و پایین زندگی کنار بیاییم چاره ای نداریم زور زندگی بیشتر است.
بهارتون مبارک ، دلتون شاد و پر امید.
تا بعد
عزیزم امیدوارم سال جدید تلخی ها ی امسال را برات بی رنگ کنه
در کنار همسر و فرزندت بهترین حال و احوال را برات آرزومندم
یک عالمه امید خوب برای هممون، همگی استحقاق یک سال خوب داریم برای همه رنجهایی که بردیم و البته ویژه برای شما