حال و احوال تکراری این روزهای من:
*سرکار، روی میزم، سگمیزنه، گربه میرقصه، حداقل پانزده برگ با تاکید مهم_مهم روی میز چسبیده شده، روز به روز هم بیشتر میشوند، ولی انجام نمی شوند.
*یک سری نیروی لگدپران زیر دست دارم، که گاهی دلم میخواهد خرخره شان را بجوم، به همین راحتی، جدی جدی دلیل مشنگیهایشان را نمیفهمم، خدا را شکر، نفر قبلی،توجیهم کرد با چه اعجوبه هایی طرف هستم، متاسفانه مشکلات زیادم هم با نیروهای هم جنس هست، اکثریت آقایان خوبن و همکاری میکنند، اما...امان از دوسه بانوی فتنه انگیز، اگر پیدایم نشد، بدانید وآگاه باشید، همانها کشتنم، به همین سادگی، به همین خوشمزگی. از آنجاییکه خبرمان باید تلفنمان در هر ساعتی هم بزنگد، نامردها میگذارند، ساعت بشود ۱.۵_۲نیمه شب، برای یک سوال مزخرف میزنگند و بیچاره خواب من.
*به لطف مملکت گل و بلبل و روابط حسنه با همه دنیا، به ممیزمان اجازه ورود ندادند، یک ماهه،سلول به سلولم سرویس شده، حالا ممیزی رفته روهوا، تازه میگویند، هر لحظه آماده باشید، ای توی روح عمه هایتان ،نقل ونبات و از این حرفها.
*به دنبال روهوا بودن ممیزی، تعطیلات تابستانه هم روهوا رفته، مریم طفلکی، مملکتی از دوستان یار غار را در شیراز گردآوری کرده، اگر نروم، ریز ریزم میکنند، هنوز جرئت نکردم بهشان بگویم، تعطیلاتم معلق شده.
*پدر جان ومادر جانمان، راه به راه فیلم سه ثانیه ای میفرستند واگر شما چیزی از آنها فهمیدید، من هم فهمیدم، دوربین روی فیلم هست و آنها به هوای عکس، اینقدر حرفه ای عمل میکنند.
*از شدت گرما که مثل همه تان رو به دیار باقی هستم، هلاکما، هلاک.
*توصیه مرمرانه:حتی اگر مثل من تحمل کفش ندارید، لطفا در جلسات کفش را در نیاورید و چهارزانو روپی صندلی ننشینید(تمرکزم در این حالت بسیار افزایش میابد)،صدایتان میکنند، مدرکی میخواهند، کفشتان معلومنیست کدام جهنمی رفته، آبرو برایتان نمی ماند.
سلام خوبی مریمی چه بد ممیزی خلاص نشدی
دقیقن من الان به همین حالت نشستم پشت میزم سر کار چقدم حال میده
سلام عزیزم، متاسفانه ممیزی مثل تیغ ماهی توگلوگیر کرده موند وبیرون نیومد، فعلا میریم تعطیلات ببینیم چی میشه.
سلام مریم خانم.
بازم مثل همیشه غرغرهای تمام نشدنی و البته همراه با منشنگیات بامزه و شیرین . پاینده باشی
سلام، دست شما درد نکنه، اینها که غر نبود، شرح اتفاقات روزانه بود.