مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است


یک موقعهایی اینکه بنشینی روی صندلیت و همه سلولهای وجودت را تا جاییکه میتونی بکشی، انقدر حالت را جا میاره که هیچی باهاش نمیتونه رقابت کنه، اصلا هم مهم نیست که دوربین بالای سرت داره ابراز وجود میکنه.

نظرات 1 + ارسال نظر
هدی یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 09:18

هدی جان، این لبخند تو برای ناخنهای برباد رفته من است؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.