برادرک در میان همه شلوغ پلوغیهای کارش در آنطرف، هرشب پیغامکی میگذارد که:مریمممممم، ر.ا.ی بدیا، بی خیال نشی، مامان بابا را توجیه کن، یک دونه هم، یک دونه هست. اذیتش میکنم که آخه عزیز دلم، چتد ساله که میگیم نه، اینبار را نباید بی خیال شد، اینبار فرق میکنه، اینبار بکشیم کنار، ال میشه، بل میشه، تند تند جواب میده، اینجوری نگووووو و شروع میکنه به توضیح دادن و توضیح دادن و از آنجا که میدانم کار دارد و سرش شلوغ، تند تند قول میدهم و بازهم بیشتر قول میدهم که چشم، آخر هفته را به خانه پدری بروم و پدر همیشه تح.ری.می را توجیه کنم و مادر دنبال خودم ببرم و بازهمگی دست جمعی آش پخته شده نفخ آوری را بخوریم که...
*پدر امشب زنگ زده که باباجان، کجایی، دلم تنگ شده، کی میایی؟دلم پر میزند برای دیدنشان، اصلا نمیدانم این افزایش سن کوفتی چطوری است که هرچه میگذرد، حساستر و ترسوتر میشوی و هی دلت شور میزند که نکنه، نکنه، نکنه...
*طبق معمول یک بازدید دولتی از شرکت برقرار است، اینبار با توصیه اکید حفظ حجاب، فکرش را بکنید، نامه زده میشود با این تیتر:خانمها حجاب کامل داشته باشید، حالا ترجمه کنید حجاب کامل را.
*روز حافظ برایم معنی دارد، روز فردوسی، روز معلم، خیلی روزهای دیگه هم، اما اعتراف میکنم روز مهندس برایم گنگ هست، آخه مهندسی هزار جور است و هرجورش دنیایی متفاوت، اما به هرحال ظاهرا که خواسته اند عدالت رعایت شود و مهندسین گله مند نشوند که چرا روزی به نامشان نیست، در هرصورت، مهندسی جانها روزتان مبارک،انشالا که ساخته هایتان بی هیچ خشت کجی، تا ثریا،صاف و بی کجی بالا برود .
ببین برادر از اون سر دنیا حواسش هست.اونوقت دور و بری های ما ناز میکنن.ای دل غافل.
والا آدمها با هم کمی فرق میکنند، بعضی دنیای خودشان و خانواده شان امن و آرام باسد غمی ندارند، بعضی غم همه دنیا را میخورند و به دنبال کم کردنش.
این برادر شما هنوز هم از سیاست دست بردار نیست! من اگر بودم، بعد از آن همه ماجرا و به خصوص وقتی از اینجا رفته باشم قطعا به گور پدر سیاست این مملکت لعنت می فرستادم و تمام!
این برادر ما آدم عجیبی است، والا از خانواده خودمان که پنهان کردیم، از شما نمیکنیم، ایشان از آنطرف هنوز بیش از پیش پیگیر امور مملکت است، زن هم گرفت و سربه راه نشد.هنوز هم با همه وجود قصد بازگشت دارد.