سلام
ویروسهای نازنین علی رغم تمام مواظبتهای من وهمسفر و ماسک زدن و یکی اینور خونه، یکی اونور خونه خوابیدن، بلاخره به وجود نازنین ایشون مهاجرت کردند و از امروز صبح همسفر نازنینم چنان از پا افتاد که دلم کباب شد براش. فکر کنید چقدر داغون بوده که حتی دانشگاه هم نرفته بود، تو فکر بودم که ای خدا من از کارخونه، با این حال خودم چطوری سوپی، غذای مناسبی برای ایشون تهیه کنم؟ گوشی را که بالا پایین میکردم برای پیدا کردن یک کمک، هی به غریبی و غربت خودمون تو این شهر شلم شوربا درود فرستادم، تا اینکه شماره عزیزی را یافتم، زنگیدم که عزیز جان، فلان خیابان و فلان مغازه یوپ خوبی داره، میشه لطفا یک کیلو سوپ برای همسفر بنده بگیری و منرا کمکی بنمایی؟آن بنده خدا هم قول داد و البته علی رغم درخواستم که خودش زحمت نکشه، سوپ فوق العاده ای آماده کرده وپخته بود و بالای سر همسفر کم جان بنده رسیده بود. خودم هم که به خانه رسیدم تازه فهمیدم، جمله پست قبل خیلی صحیح نبود، همسفرم که بیمار باشه، جدی جدی خونه داغونه.خلاصه که جایتان نه چندان خالی، بنده با صدای خروسی که اصلا نمیدانم چرا اینجوری شده و به این فضاحت رسیده و همسفر با تنی دردناک و تب دار یکی ایبنور خوابیده، اون یکی هم چون از انتقال ویروس مطمئن شده، همون طرف خوابیده.اوضاعی داریمها. حالا تو این شرایط تصور بفرمایید که بنده که کم کم دارم از میزبانی ویروسها رهایی میابم، چنان بی نتاب بستنیه قرار گرفته در فریزر شدم که حد ندارد، همسفر بی انصاف هم که حتی در حالت درهم کوبیدگی هم چهارچشمی مواظب اعمال و کردار من است، چنان دمپایی روفرشی را به سمت من پرتاب کرد که من ماندم ایشون چرا پرتاب نیزه المپیک شرکت نمیکنند.
*در یک اقدام غیر اجتماعی، حتی دلم نخواست یک دانه تلفن از n تلفنی که از هرطرفی این دوسه روز به خانه و گوشیم شده جواب بدهم، جماعتی را از خودم رنجاندم اما باور بفرمایید تحمل یک لحظه تلفن دست گرفتن هم نداشتم.
**من برای اولینبار در عمر این همه ساله ام با واژه مرخصی استعلاجی آشنا شدم، آنهم به صورت عملی، خدا بگویم دکتر را چه کند که من مثل مشنگها از هر حق و حقوقی دور ماندم و بی اطلاع.
***تو عالم گیجی و منگی قرص خوردن، دارم به تجربه بد فیلمهای گروهی که سال قبل دیدم فکر میکنم، چقدررررر حرص خوردم، دارم وسوسه میشم برم سراغ نگاه نو، همه تجربه اولن، میتونه خیلی خوب باشه، میتونه خیلی بد باشه، فرصت و انتخاب زیادی ندارم، مسافت هم تعیین کننده هست، فعلا منتظرم برنامه ها و سینماها اعلام بشه. تجربه ای داشته باشید ممنون میشم بدونم.سال قبل رسیدن بلیطها و گرفتنشون و ...عجیب بود، بی خیال، مثل همیشه بی خیال.
یعنی نزدیک بهمن شدیم من یاد تو و سینما افتادم!!! :)
+ ای کاش نزدیک ما بودی من دست به کمک رسوندنم خوبه، چرا دورین خب؟ الهی هردوتون زود زووود خوب شین...:*
وا، یعنی من و بهمن اینقدر تابلوهستیم؟؟؟
قربون مهربونتیت عزیزم، ممنونم.دوریم دیگه، چه کنیم؟زندگیه.خوب میشیم انشالا.
پست رو نخوندم


ولی دوست دارم اینو یادت نره
عید برنامه ات چیه؟میاین مشهد؟
چون ما نیستیم
سپیده روح را میدونی چیه؟عمه چی؟داری؟ترکیبشون کن.
تو هم عید بیا کرج من نیستم، هاهاها.
بالاخره کار خودتو کردی
من هم بعد از جشنواره و با اومدن فیلم ها منتظر مهر تایید یا عدم تایید مریم هستم! البته فکر کنم طبق مطمول این یک سال اندی باید منتظر نمایش خانگی باشم
بلههههه، خواستن توانستن است.
عزیزم تو با کونوسچه مشغول باش، سینما میخواهی چکار با این فیلمهای مزخرفشون.