مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام به روی ماهتون

آخرین دقایق کاری سال ۹۷ داره میگذره، مثل خیلیهای دیگه، تمام اسفندم پر بوده از دویدنهای هیجان انگیز و البته که مثل دویدنهای ورزشی اینجا هم  نفسم گرفت.

احتمالا برایتان گهگاهی از رویاهای سالهای نوجوانیم گفته ام.‌پر بودم از جاه طلبی و آرزوهای بزرگ بزرگی که به نظر خودم خیلی دور از دسترس بود.

مدیر شده ام، جایگاه کاریم به آنجا رسیده که خیلی سال قبل آرزویش را داشتم و رویابافی داشتم برایش و عجیب بی حس و خنثی شده ام. محیط کارم این چند روزه پربوده از رفتارهای خوب و بد اطرافیانم ، پر بوده از تبریکهای مهربانانه و گاها نامهربانانه، هرچقدر در ته دلم گشتم، سر سوزنی ذوق نکردم از این جایی که رسیدم. البته حجم شدید کار و استرسهای پست جدیدم، در حس و حالم بی اثر نیست، اما خودم ریشه اصلی حال و هوایم را میشناسم. هیچی دیگه، گفتم که شریکتان کنم در حال و هوای کاری جدیدم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.