سلام
پاییز باشد و هوا خنک باشد و خرمالو باشد و گاهی بوی باران بپیچد، آدم لحظه لحظه اش را میخواهد زندگی کند ، بی خیال روز و روزگاری که گاهی بد میتازد.
* قرار است میزبان مهمانان عزیزی باشیم، برای ما که تنها اینجا زندگی میکنیم، آمدنشان خبر خوبیه، اما خیلی قشنگ برای فردا شبم تا ۹ شب جلسه گذاشتند، همسفر لطف کرده و مقدمات آمدن مهمانها را آماده کرده، خودش هم فردا شب را اجبارا دیر به منزل میرسد، هزار جور هماهنگ کرده ایم تا مهمانها بی کلید نمانند، به قول مادرک، مهمانداری این مدلی هم نوبره والا.
*برای پدرکم کار کوچکی کرده بودم، تماس گرفته بود و شرح ماوقع میگفت، انتهای صحبتش گفت، الهی که خیر ببینی باباجان، دلم ضعف رفت برای صدایش، عشق کردم از دعایش.
الهی که خدا مراقب پدر و مادرهاتون باشه، چه اونها که پیشتون هستند، چه اونها که پیش خودش هستند.
سلام مریم بانو
کجایی خانوم
درگیری هات کم نشد دلمون تنگ شد برات...
سلام عزیزم. همین دوروبرها هستم. میام انشالا
کجایی مریم جان ؟خوبی دلمون برای خودت و نوشته هات یک ذره شده
سلام. خوبم. درگیرم. انشالا میام.